top
داستان عقابی که مرغ شد

داستان عقابی که مرغ شد

کارگروه تربیتی پرتال جامع و تخصصی کودک، مهدکودک و خانواده: مردی یک روز تخم عقابی را به صورت اتفاقی در دشت پیدا کرد و آن را بی هیچ هدف خاصی و فقط برای اینکه به نوعی از آن محافظت کرده باشد در لانه مرغی گذاشت. چندی بعد جوجه عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد و در تمام زندگی اش همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند.

داستان عقابی که مرغ شد

مردی یک روز تخم عقابی را به صورت اتفاقی در دشت پیدا کرد و آن را بی هیچ هدف خاصی و فقط برای اینکه به نوعی از آن محافظت کرده باشد در لانه مرغی گذاشت. چندی بعد جوجه عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد و در تمام زندگی اش همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند.
برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قُدقُد می کرد و گاهی با دست و پا زدن فراوان کمی در هوا پرواز می کرد. سال ها به همین منوال گذشت و عقاب دیگر خیلی پیر شده بود. روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید. او با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بال های طلایی اش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد.
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: این کیست؟
همسایه اش پاسخ داد: این یک عقاب است، سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم.
عاقبت، عقاب داستان ما مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ هم مُرد، زیرا فکر می کرد که یک مرغ است!



مرتبه
مرتبه
نظر و تجربه خود را برای دیگران ثبت کنید

تبلیغات ویژه

تجربه مادرانه
شما میتوانید در مورد موضوع زیر بحث و تبادل نظر کنید و در قسمت نظرات تجربه خود را با مادران در میان بگذارید :
موضوع انتخاب شده :
جدا کردن اتاق فرزندان
تجربه خودرا بنویسید
تبلیغات