گر صفحات حوادث روزنامه ها را مرور کنید به وفور خبرهایی را مشاهده میکنید که جنایتهایی بر اثر خشونت بی مورد و یا عصبانیت آنی اتفاق افتادهاست. و به واقع باید اظهارداشت که خشونت جزو لاینفک جنایت است بنابراین پیشگیری از خشونت در خانواده و جامعه یک مساله مهم و حایز اهمیتمحسوب می شود.
در واقع خشونت خانوادگی به عنوان یکی از بزرگترین معضلات اجتماعی جوامعکنونی بشری بشمار میرود. خشونت خانوادگی عمدتاً به موارد «همسر آزاری»، «زن آزاری» و غیره اطلاق میشود و عواقب و تأثیرات آن بر کودکان شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد. زمانی که صحبت از خشونت خانوادگی میشود، شاید نتوان این پدیده را فقط منحصر به مادران دانست و تأثیر آن را بر روی کودکان نادیده گرفت. این موضوع،در حقیقت امری است که توجه محققین در امور خانواده را به خود معطوف کرده است.
با این حال مطالعات بعمل آمده درخصوص خشونت خانوادگی و کودک آزاری حاکی از آنند که در خانوادههایی که خشونت نسبت به مادران اعمال شده ،کودک آزاری نیز وجود داشته است. این مقوله از آن جهت حائز اهمیت است که خشونت نسبت به مادران میتواند به عنوان یک عامل مستعد کننده خشونت در کودکان، در زندگی آیند آنها، بشمار رود. به عبارت سادهتر،کودکانی که شاهد و یا قربانی خشونت بودهاند، خود در آینده نیز خشونتگرامیشوند.از آنجایی که کودکان به منزله آینده سازان یک جامعه به شمار میروند وسلامت روحی ـ روانی و فیزیکی آنها باعث ارتقای توانایی، کارآیی و بهداشت روانی یک جامعه میشود ، شناسایی عواملی که منجر به کودک آزاری میشوند و همچنین تأثیرات روانی آن بر کودکان ، میتواند به پیشگیری از اینپدیده شوم و غیرانسانی کمک شایانی کند.تحقیقات نشان داده است که در جوامع بدوی یا در جوامعی که قوانین عرفیآن حول محور " زور" مستقر شده و منطق در آن کاربرد کمتری دارد ، تنبیه سختترین و کم هزینهترین و در عین حال هم بدترین واکنش موجود است.از سویی "خشونت" و "تنبیه" در خانواده گاهی تبلور ترس و دلهره است زیرافرزندانی که از کودکی فقط آموختهاند که به همه درخواستهای موجود پاسخ"آری" بدهند و اگر "نه" بگویند در معرض تنبیه قرار میگیرند، در بزرگسالیاحتمال آنکه هرگاه "نه" میشنوند ، از ابزارخشونت استفاده کنند بیشتراست، همانطور که فرزندان خانوادههای پدرسالار، غالبا یا خشونتگرا هستند و یا ازافسردگی رنج میبرند. اگر میخواهیم جهانی صلح آمیز داشته باشیم باید در قدم نخست ، با روش های خشونت آمیز در خانواده مبارزه کنیم ، زیرا امروزه متداولترین خشونت موجود در سطح جوامع انسانی ، خشونت در خانواده است.با این حال پدیده خشونت خانگی در کشور ما در قیاس با پارهای از کشورهاکمتر رخ می دهد اما به هر حال واقعیت تلخی است که وجود دارد و عواملی نظیر بی پناهی اعضای آزار دیده ، ترس و شرم اعضای خانواده در بیان آزار،کاستی های قانونی ، بیتوجهی نهادهای حمایتی و هزاران عامل دیگر درگسترش این امر دخیل است.
این امر ضروری به نظر میرسد که با یک عزم ملی ، علل گرایش به خشونت توسط کارشناسان بررسی شده و روشهای درمانی متناسب با آن به افکارعمومی ارائه شود.گاهی خشونت توسط فرهنگ ، تایید و یا تشویق میشود و حتی توسط خانواده به رسمیت شناخته شده و یک رفتار نرمال تلقی میشود. روانکاوانمعتقدند هنگامی که نمیتوانیم حرفمان را به کرسی بنشانیم توسط خشونتآن را اعمال میکنیم و این به معنای آن است که کسی که اقتدار درونیاش ازبین رفته یا کم رنگ شده است ناچار است توسط خشونت خواستهاش رامحقق کند.وقتی احترام بهخود را یاد نگرفتهایم و از کودکی با احساس تحقیر زندگی کردهایم به دیگران نیز طبعا احترام نمی گذاریم و این بیاحترامی را بر فردی کهاز خودمان ضعیف تر است مثل کودکان اعمال میکنیم.این بیاحترامی مثل یک عقده سرکوفتهی حل نشده در درون فرد باقیمیماند و هنگامی که فرد توسط عوامل بیرونی تحریک میشود آن را به شکلپرخاشگری و خشونت بیرون میریزد.وقتی انسان قادر نباشد بر محیط کنترل داشته باشد این عدم کنترل را دلیلضعف و ناتوانی خود تلقی میکند. در چنین شرایطی فرد بیمار فکر میکند که دوست داشتنی نیست و غیرقابل احترام است و در چنین حالتی حتیاحساس شرم نهفته در درون آدمی افزایش مییابد. تخلیه کردن احساس شرم بوسیله کتک زدن و تحقیر کردن کسی که ما راخشمگین کردهاست ،فوقالعاده ارضاکننده و تخلیهکننده است لذا این تجربه به کرات تکرار میشودهنگامی که کودک کتک میخورد به تنها چیزی که نمی اندیشد کار اشتباهی است که انجام داده است و اصلا به دلیلی که پدر و مادر به خاطر آن وی را کتکزدهاند فکر نمیکند بلکه تنها چیزی که کودک در آن شرایط به آن میاندیشد آناست که مورد توهین و تحقیر قرار گرفته است.آن چه اهمیت بیشتری دارد اثرات درازمدت خشونت بر کودک است ، اعتمادبنفس پایین و احساس شرم از مهمترین این تاثیرات است و چنین کودکی دربزرگسالی تبدیل به یک والد مهاجم، خشن و آزاردهنده شده و کودک خود رامورد آسیب قرار میدهد.در پایان آنچه بیشتر از هر چیز دیگر اهمیت پیدا می کند آگاهی والدین از آثارمخرب و غیر قابل جبران خشونت بر کودکان و آینده آنان است. اطلاع رسانیدر این خصوص به عنوان حلقه مفقوده در آگاهی والدین بر عهده آموزش وپرورش ، دانشگاه علوم پزشکی ، رسانه ها و..... است تا به این امر مهم که بخشی جدی از فرایند تعامل والدین با فرزندان است توجه جدی شود.