بدون توجه به ساختار ژنتیک فرزند شما، کاری که در مقام پدر یا مادر انجام می دهید فوق العاده اهمیت دارد چرا که برخورد شما بر چگونگی ابراز ژن ها تاثیر دارد.

 

می دانیم که ژن ها مثلاً بر هوش کودکان تاثیر می گذارند اما در کنار آن هم می دانیم که اگر والدین مرتباً برای فرزندانشان کتاب بخوانند هوش کودک افزایش می یابد.

 

به نظر می رسد هر روز چیزی درباره جنبه هایی از طبیعت انسان کشف می شود که ربطی به ژن ها دارد. کتاب های بسیاری درباره گستره ای که ژن ها تعیین می کنند ما که هستیم منتشر شده است که می تواند ما را شگفت زده کند که آیا پدر و مادرها اصلاً با هم تفاوتی در این دارند که فرزندان شان چطور از کار درآیند.

ژنتیک، خلق و خوی کودک را می سازد یا تربیت؟

اما تفاوت بسیاری هست بین اینکه بگوییم ژن ها مهم هستند (که درست هم هست) و اینکه بنابراین پدر و مادرها با هم فرقی ندارند (که درست نیست).

شکی نیست که کودکان میل به رشد در جهات معینی را به ارث می برند. بعضی بچه ها پرخاشگرتر از بقیه هستند در حالی که بعضی ها خجالتی تر از بقیه اند.

بعضی بچه ها از نظر ژنتیکی به برون گرایی تمایل دارند و بعضی ها درون گراترند. اما تفاوت بزرگی بین این هست که بگوییم شخصیت کودک «تحت تاثیر» ژن هایش است تا اینکه بگوییم ژن ها شخصیت او را «مقدر» کرده اند.

بگذارید از آنچه می خواهم بگویم تصویری به دست بدهم. همه ما افرادی را می شناسیم که استعداد چاقی دارند و دیگرانی را هم می شناسیم که خیلی خیلی غذا می خورند اما چاق نمی شوند.

اما این موضوع به این معنا نیست که سرنوشت افراد گروه اول چاقی است و گروه دوم ناچار به لاغری مداد باقی می مانند. بلکه به این معنا است که گروه اول برای اینکه چاق نشوند باید از رژیم کم چربی تر پیروی کنند و نسبت به گروه دوم ورزش را جدی تر بگیرند.

به همین ترتیب کسی که از لحاظ ژنتیکی مستعد کم رویی است می تواند اجتماعی بودن را یاد بگیرد اما این کار برای او بیشتر از کسی طول می کشد که ساختار ژنتیکی متفاوتی دارد.

همین منطق در مورد پرورش کودکان هم صدق می کند. روشی که هر کودک طبق آن بار می آید، بر چگونگی طبیعت ژنتیکی او تاثیر می گذارد.

مطمئناً مشکل است (اما نه غیرممکن) از کودکی که استعداد خجالتی بودن را به ارث برده، کودکی پرخاشجو بسازیم یا برعکس. اما اینکه کودکی که مستعد پرخاشگری است در زمین بازی قلدر باشد یا بازیکن هاکی معقولی باشد با این مشخص می شود که چگونه تربیت شده است نه از طریق ژن هایش.

محیط مشخص می کند تمایل ژنتیک کودک به کم رویی با کناره گیری دردناک او از سایرین بروز یابد یا فقط نسبت به سایر کودکان کم حرف تر باشد.

کودکانی که به صورت ژنتیک پرخاش جو هستند نیاز به کمک والدین شان دارند تا یاد بگیرند چگونه پرخاشگری خود را کنترل کنند و کودکانی که به کم رویی گرایش دارند به تشویق بیشتری نیاز دارند تا بر خجالتی بودن خود غلبه کنند.

به عبارت دیگر، تجلی نهایی خلق و خوی ژنتیک فرزند شما بستگی به چگونگی پرورش او دارد نه فقط به DNA او.

بدون توجه به ساختار ژنتیک فرزند شما، کاری که در مقام پدر یا مادر انجام می دهید فوق العاده اهمیت دارد چرا که برخورد شما بر چگونگی ابراز ژن ها تاثیر دارد.

می دانیم که ژن ها مثلاً بر هوش کودکان تاثیر می گذارند اما در کنار آن هم می دانیم که اگر والدین مرتباً برای فرزندانشان کتاب بخوانند هوش کودک افزایش می یابد.

والدین توانایی دارند بر شخصیت، علایق، اخلاق، هوش، رفتار و ارزش های فرزندشان تاثیر بگذارند، می توانند بر امیال و بی میلی های فرزندشان تاثیر بگذارند، می توانند بر چگونگی رفتار فرزندشان در خانه، مدرسه و با دوستان تاثیر بگذارند، می توانند بر این تاثیر بگذارند که فرزندشان مهربان و باملاحظه باشد یا بدجنس و خودخواه. هیچ چیزی بیش از رفتار والدین بر رشد کودک تاثیر نمی گذارد، حتی ژن های او.عملکرد شما اهمیت دارد. این جمله را هر روز به خود بگویید.

ژنتیک، خلق و خوی کودک را می سازد یا تربیت؟

آیا تا به حال وقتی در آینه نگاه می کردید متوجه یکی از حالات چهره والدین تان در عکس العمل های خود شده اید؟ آیا تا به حال به صدای خود دقت کرده اید که دارید چیزی به فرزندتان می گویید که وقتی کوچک بودید پدر یا مادرتان به شما می گفتند؟

آیا هیچ وقت دقت کرده اید چه بسیار رفتارها، عقاید و عادت های مشابه با والدین تان در زمان کودکی شما هست حتی آنها که قسم می خوردید که وقتی بزرگ شدید فرق داشته باشید؟

حال که خود پدر یا مادر شده اید، ورق برگشته است. فرزند شما درست همان حالات چهره، عقاید و عاداتی را از شما می آموزد که شما از والدین خودتان یاد گرفته اید و در بسیاری موارد نه شما و نه فرزندتان از الگویی که تکرار می شود آگاه نیستید.

شما همیشه روی صحنه هستید.فرزندتان در جایگاه تماشاچیان قرار دارد، درست همانجا در ردیف اول.ظرفیت کودکان برای تقلید از والدین آن قدر زیاد است که دانشمندان اکنون بر این تصور هستند که این موضوع بخشی از تاریخ تکامل نوع بشر است.

مثلاً اگر نوزاد چندروزه ای را طوری بغل کنید که حواسش کاملاً متوجه صورت شما باشد و به او زبان درازی کنید او هم به شما زبان درازی می کند.

تقلید از بزرگ ترها، به خصوص والدین، بخشی طبیعی از آن چیزی است که هم اکنون هستیم. در حقیقت، توانایی کودکان در یاد گرفتن از طریق دیدن بسیار پیشتر از توانایی آنها برای یادگیری از تلاش افراد برای آموزش عمومی به وجود آمده است.

با این حال، زیر نظر گرفتن اعمال والدین چیزی بیش از «تقلید طوطی وار» است. یکی از راه هایی که کودکان با آن درباره دنیا اطلاعات به دست می آورند این است که از رفتار بزرگسالان اطراف خود سر دربیاورند. بچه ها قبل از آنکه به حرف بیفتند علائمی از والدین شان دریافت می کنند تا بفهمند جایشان امن است یا در خطرند.

وقتی غریبه ای به نوزاد نزدیک می شود مثلاً وقتی با کودک هفت ماهه تان بیرون از خانه هستید و کسی جلو می آید که بگوید دختر یا پسرتان چقدر خوشگل است معمولاً کودک پیش از تصمیم گیری، برای اینکه ناراحت شود یا بی تابی کند به شما نگاه می کند.

اگر شما مضطرب و عصبی باشید احتمال اینکه وقتی غریبه نزدیک می شود کودکان گریه کنند یا بترسند بیشتر از زمانی است که شما خوشحال باشید و رفتار صمیمانه ای داشته باشید.

همچنین هنگامی که کودک شش ماهه ای در اتاق چهار دست و پا می رود معمولاً مکثی می کند، سرش را بر می گرداند و پیش از ادامه سفرش منتظر پیغامی از مادرش می ماند. با این کار علاوه بر اینکه مطمئن می شود مادر هنوز در اتاق است، سعی می کند از روی حالت چهره مادرش بخواند کاری که می خواهد انجام دهد خطری ندارد.هنگامی که کودک شما به کشف دنیا می پردازد چه پیغام هایی برای او ارسال می کنید؟

پدر و مادرها همیشه به پیغام های ظریفی که از طریق عمل و احساس شان با فرزندان شان ارتباط برقرار می کنند آگاه نیستند. اگر بچه مهدکودکی شما از درختی بالا برود نگاه وحشت زده شما هم به او می گوید که ترسیده اید و هم وضعیت طوری است که او هم باید بترسد.

اگر شما با لبخندی بر لب زیر همان درخت بایستید کودک شما استنباط کاملاً متفاوتی دارد. این موضوع یکی از دلایلی است که والدین مضطرب معمولاً فرزندان مضطربی بار می آورند. فقط این نیست که اضطراب به ارث می رسد (بخشی از آن اینگونه است) بلکه این اضطراب مسری هم هست و کودکان به خصوص در برابر احساساتی که والدین شان انتقال می دهند آسیب پذیرند.

همین طور که کودکان بزرگ می شوند برای راهنمایی شدن در محدوده گسترده موقعیت ها و نه فقط برای تشخیص امن بودن یا نبودن به والدین خود نگاه می کنند.

مثلاً اگر کودک شما ببیند شما و همسرتان همواره اختلافات تان را با داد و فریاد یا با درگیری فیزیکی حل می کنید فرزندتان به این باور می رسد که بهترین راه رفع اختلاف نظرهایش با شخص دیگر مشت زدن به اوست.

برعکس اگر شما و همسرتان به ندرت صدای تان را به روی هم بلند کنید، احتمالاً فرزندتان در ارتباط با دیگران به این تاکتیک متوسل نخواهد شد.

والدینی که به فرزندانشان می گویند نباید کسی را بزنند اما خودشان پرخاشگری فیزیکی می کنند ممکن است شگفت زده شوند که فرزندان شان این کار را در روابط بعدی خود با دوستان یا اعضای خانواده شان تقلید کنند.

این موضوع یکی از دلایلی است که کسانی که مورد بدرفتاری جسمی قرار گرفته اند بیشتر احتمال دارد در بزرگسالی با همسر یا فرزندان خود رفتار خشنی داشته باشند.

همچنین کودکان مستعد الگوی رفتاری پدر و مادرشان هستند. زیرا تمایل شدید و تقریباً مادرزادی به این دارند که وقتی بزرگ شدند درست عین پدر و مادرشان باشند.

اگر وقتی بچه ها بازی می کنند به دقت به حرف های آنها گوش کنید، به تمایل شدید کودکان به تقلید رفتار والدین شان پی می برید. برای هیچ پدر یا مادری شنیدن عین جملات خودش از دهان فرزندش حین بازی با کودک دیگر عجیب نیست.

(البته وقتی جملات او بامزه یا عاقلانه است لبخند می زنید و احساس غرور می کنید اما اگر صحبت های او پر از کلمات زشت باشد موضوع فرق می کند.) کودکی که عروسکش را با گذاشتن در اتاق دربسته، امتناع از عشق ورزیدن یا تنبیه بدنی مجازات می کند احتمالاً خودش همین طور تنبیه شده است.

کودکی که برای حیوانات عروسکی خود با صدای آرامش بخشی قصه می گوید احتمالاً دقیقاً به همین روش آرام شده است یا حداقل خواهر یا برادرش را دیده که به این روش آرام شده اند.

وقتی بچه ها ادای پدر و مادر بودن را درمی آورند معمولاً همان تربیتی را که بر آنها به کار گرفته شده یا شاهد آن بوده اند تقلید می کنند.