شاید بهالگوهای مورد استفاده کودکتان در چند روز متوالی توجه نکرده باشید. اما بهتدریج متوجه خواهید شد که زمانی که کودک هشت ساله شما بهخانه میآید، داستانهای فراوانی را در مورد افرادی که در مدرسه ملاقات کرده و کارهایی که انجام داده، برایتان تعریف میکند.
وقتی که میگوید، از دوستانش نزد معلم شکایت کرده بهتوضیحات او با دقت بیشتری گوش میدهید. شما همچنین متوجه میشوید که او دیگر مثل گذشته، نیست و بیشتر بهسمت بدگویی دوستانش کشیده شده است.
بهاو میگویید که یا باید این کار را کنار بگذارد یا اینکه دیگر هیچ دوستی نخواهد داشت و هیچکس بهاو اعتماد نخواهد کرد. بهنظر نمیرسد فرزندتان بهصحبتهای شما توجهی بکند. شاید هم صحبتهای شما را نمیشنود. در این گونه مواقع چه باید کرد؟
سپهر 9 ساله فکر میکرد اگر میتوانست در مورد فعالیتهای همکلاسیهایش بهمعلم گزارش بدهد، معلم نسبت بهاو توجه بیشتری خواهد داشت. یک روز بهمعلمش گفت که بهروز برگۀ ریاضی آدرین را پاره کرده است. بنابراین بهروز هم در زنگ تفریح داخل کلاس ماند. سپهر احساس خاصی داشت و اما بهروز پس از اتمام کلاس با او صحبت نکرد و با این کارش به سپهر فهماند که از او ناراحت است.
مادر سپهر با فرزندش در مورد این مسئله و یافتن راهحل صحبت کرد:
مادر: وقتی که بهمعلمت در مورد کار بهروز گفتی، چه اتفاقی افتاد؟
سپهر: بهروز واقعاً ناراحت و عصبانی شد و بهمن گفت که دیگه دوست من نیست.
مادر: چه احساسی بهتو دست داد؟
سپهر: ناراحت شدم
مادر: اگر دفعۀ بعد این اتفاق در مورد تو رخ بده چه کاری میکنی و چه احساسی خواهی داشت؟
سپهر: من دیگه این کار رو نمیکنم.
زمانی که کودک علت کاری را که انجام داده درک کند، بهراحتی بهاحساس دیگران نیز، پی میبرد. با توجه بهاین مسئله، فکر کردن در مورد اینکه چگونه میتوان در موقعیت بعدی عملکرد متفاوتی داشت برای آنان کار راحتی خواهد بود.
اگر کودک شما بهطور مداوم بهبدگویی و غیبت بپردازد شاید احساس او همانند سپهر، این باشد که معلمش واقعاً او را دوست ندارد، شاید معلم بر سر او فریاد زده و یا با عصبانیت و خشونت با او صحبت کرده است.
با استفاده از روش مسئلهگشایی میتوانید از کودک خود بخواهید توضیح دهد که پیش از فریاد زدن معلم، چه اتفاقی رخ داده است. شاید فرزندتان در حین درس دادن معلم مشغول صحبت مردن بوده و یا بهصحبتهای او توجهی نکرده است. اگر این طور است شاید این بدگویی را بهخاطر جبران اشتباهش انجام داده تا بتواند دوباره در نزد معلم خود بهشاگرد خوبی تبدیل شود.
کیان هفت ساله همان لحظهای که از مدرسه بهخانه باز میگردد بهمادرش میگوید: مامان امروز کامران (برادرش) در مدرسه دچار مشکل شد و بههمین دلیل بچهها اونو با اسمهای زشت صدا میکردند.
مادر نمیدانست که آیا در آن لحظه باید کامران را بهاین دلیل تنبیه و کیان را بهخاطر اطلاع دادن این موضوع تشویق کند. روز بعد، کیان با داستان دیگری در مورد برادرش بهخانه بازگشت. مادر با خود فکر کرد که چرا باید کیان اینقدر بهبدگویی کردن علاقه نشان دهد؟
در نهایت متوجه شد که این اواخر او آنقدر در کارهایش مشغول شده که توجه زیادی بهکیان نشان نداده و کیان نیز برای جبران این عدم توجه بهبدگویی روی آورده است.
بههرحال اگر زمانی که کیان بدگویی میکند مادر تمام توجه و حواسش را بهاو بدهد، کیان ممکناست فکر کند که مادر او را به بدگویی کردن تشویق میکند. در اینجا مادر میتواند از کیان بخواهد تا در مورد این موضع فکر کند که اگر برادرش کامران از بدگویی او مطلع شود چه احساسی خواهد داشت؟
کیان : خب معلومه عصبانی میشه ..... مادرش پرسید: میتونی روش دیگری را برای جلب توجه من پیدا کنی؟ کیان برای لحظهای فکر کرد و گفت: مامان امروز تو مدرسه یک نقاشی کشیدم. میخواهی اونو ببینی؟ کیان این مسئله را درک کرده که باید در مورد مسائل مربوط بهبرادرش حساستر باشد.