نیل پستمن کتابی دارد با عنوان «نقش رسانههای تصویری در زوال دوران کودکی» و در فصل دوم کتابش، به زوال دوران کودکی از آغاز افول آن تا بهوجودآمدن پیربچه یا بزرگسال کودکصفت میپردازد. به اعتقاد پستمن، زوال دوران کودکی یا افول طفولیت، آسیب اجتماعی بزرگی است که گریبانگیر بشر در جهان متمدن امروز شده است.
«دوران کودکی»، یعنی جهان تصورات و تخیلات و دنیای احساسات و اندیشۀ کودک، زمانی به انهدام و زوال کامل میرسد که از کودک و خردسال و حتی نوجوان، تنها موجودی با تمنیات و آرزوهای بزرگسالان باقی مانده و آنچه در ذهن و اندیشۀ او میگذرد، «رؤیای بزرگسالان» باشد و بس.
پستمن میگوید کودک درحالی به تماشای برنامههای تلویزیون مینشیند که در برنامههای این جعبۀ جادو، تفاوتی میان کودک و بزرگسال وجود ندارد. البته او براساس جامعۀ آمریکایی تحلیلهای خود را ارائه میدهد؛ لذا از خشونت، آدمربایی، سرقت، برهنگی و سکس، ناهنجاریهای اخلاقی و... میگوید که همگی پیوسته در معرض دید کودک و بزرگسال بهطور یکسان قرار دارند و نتیجه میگیرد ثمرۀ این وضع، اختلال و تزلزل دوران کودکی و عدمسپریشدن این مرحله از زندگی بهصورت طبیعی خواهد بود.
در پیام بازرگانی ایرانی، گرچه این ناهنجاریها وجود ندارد یا شدت آن درمقایسهبا رسانههای غربی و آمریکایی کمتر است؛ اما در ایران، خطر زوال کودکی کم نیست.
وقتی تلویزیون را روشن میکنیم، یک کودک شاد از آینده میگوید باید برای فردا حساب باز کنم! کودک دیگر با صدای بلند میگوید حساب آتیۀ فردای بانک مهرسازان! (نام غیرواقعی است!) در پیامهای بازرگانی پریروز، بزرگترها حرص بانکی میزدند و در پیامهای دیروز، کودکان را واسطه میکردند و از ضرورت حساب پسانداز میگفتند؛ اما امروز، کودک معصوم ما را به میدان آوردهاند و ترس از آینده را به دلش میاندازند و او ندانسته با لبخند ترجمهاش میکند! کودک با گفتن این جملات، کودکیاش را نابود میکند؛ کودکی که دلنگرانی دوران کودکیاش، فکر یک سقف برای آینده است و... . نیل پستمن که کتاب زوال دوران کودکی را نوشت، اگر زنده بود دربارۀ این پیامهای بازرگانی هم حرفهای شنیدنی داشت.
در روایتی خواندنی از پیامبر اکرم(ص) آمده است که: اُحِبُّ الصِّبیانَ لِخَمسٍ الأَوَّلُ أنَّهُمُ البَکّاؤونَ، وَ الثّانی یتَمَرَّغونَ بِالتُّرابِ، وَ الثّالِثُ یختَصِمونَ مِن غَیرِحِقدٍ، وَ الرّابِعُ لایدَّخِرونَ لِغَدٍ شَیئا، وَ الخامِسُ یعمُرونَ ثُمَّ یخَرِّبونَ (محمدی ریشهری، 1390، ص310). من کودکان را بهخاطر پنج چیز دوست دارم اول اینکه اهل گریهاند، دوم اینکه در خاک مىغلتند، سوم اینکه با هم دعوا مىکنند؛ امّا کینهاى به هم ندارند، چهارم اینکه براى فردا چیزى نمىاندوزند و پنجم اینکه مىسازند و سپس خراب مىکنند.
صفت چهارم و پنجم، نشانۀ در زمان حال بودن است و این است راز باحالبودن کودک! آیا تابهحال فکر کردهایم که چرا تماشای کودک، نهتنها به پدر و مادر، بلکه به همۀ اطرافیان انرژی میدهد؟ آنها ترس آینده ندارند و غم گذشته نمیخورند. آنها مصداق واقعی افوض امری الی الله هستند. کودکان هروقت بخواهند، میطلبند و آینده آنها را فرسوده و پژمرده نمیکند. خدا هم از ما خواسته تا غم روزی نخوریم. این مقام اولیاءالله است الا اِنّ اولیاء الله و لاخوف علیهم و لا هم یحزنون. خدا از ما خواسته کودک باشیم. اگر دنیای مصرفزدۀ امروز بگذارد... .
در باب ضرورت پسانداز و آیندهنگری میشود حرفهای زیادی زد؛ اما غرض این نوشته اشاره به خطر زوال دوران کودکی بود نه بیشتر. در اینجا، خواستم بگویم پیامهای بازرگانی ما نهتنها به سخن نیل پستمن، بلکه به سخن دین هم بیتوجهی نشان میدهند و حتی برخلاف آن پیش میروند.
|
مهدی یار 1393/12/24 - 09:45 |
امروزه مرز دنیای بزرگسالان و بچه ها خیلی کمرنگ شده
|