top
اسطوره های آهنی

اسطوره های آهنی

کارگروه فرهنگی پرتال جامع و تخصصی کودک: بازی های کودکانه در فضاهای باز، مسیر مدرسه، کوچه و زمین های خاکی، جای خود را به ساعت های متوالی خیرگی به مانیتور می دهد.

اسطوره های آهنی

مقدمه

بازی های کودکانه در فضاهای باز، مسیر مدرسه، کوچه و زمین های خاکی، جای خود را به ساعت های متوالی خیرگی به مانیتور می دهد. لالایی های قدیمی همراه با مفاهیم فرهنگی خاص، در گوشِ کمتر، کودکی زمزمه می شود و داستان های ساده از حیوانات جنگل به تصاویر مهیح و بازی های محرک تبدیل می شود. ابهام همیشگی دنیای بزرگسالی در ذهن کودکان به عنوان یک قاعده ی همیشگی اعتبار خود را از دست می دهد و دورانی به نام کودکی با شک و تردید مواجه می شود. «نیل پستمن» نویسنده ی کتاب زوال دوران کودکی، گسترش رسانه های جمعی را، عاملی می داند که دوران کودکی و تجربه ی انسان ها را از دوران کودکی تحت تأثیر قرار می دهد. او بر این باور است که به دنبال بالا رفتن استفاده از این رسانه ها و همچنین نوع برنامه های پخش شده از آنها، افراد، دیگر دوران کودکی را تجربه نمی کنند و تنها نام کودک را به خود دارند و کودک امروز، کودکی است متفاوت که حتی بلوغ جسمی و جنسی زودرس را نیز تجربه می کند. 
کودک در اولین لحظات تولد و یادگیری خود، با دنیای مملو از اطلاعات مواجه می شود. دیر زمانی از اولین قدم هایش نمی گذرد که تصاویر تلویزیون، به یکی از مهیج ترین سرگرمی هایش مبدل می شود و دیگر اسطوره های زندگی اش را نه در داستان های مادر که در جعبه ی جادویی که در قابل دیدترین نقطه ی خانه نصب شده است، می یابد. اسطوره هایی که قدرتی بس فزون تر از شخصیت های حقیقی پیدا می کنند.
والدین با خاطره ی آسوده از بودن در کنار فرزندانشان در امن ترین مکان دنیا یعنی خانه، بی توجه به شخصیت های ریز و پرداخته شده توسط نرم افزارهای پیشرفته، به کارهای خویش مشغولند و موجوداتی بی جان از جنس تصویر، بخشی از جامعه پذیری فرزندانشان را بر عهده می گیرند و نحوه ی مواجهه با شرایط گوناگون را به آنان می آموزند. بدیهی است که کودک، بسیاری از رفتارهایش را در ارتباط با والدین و با مشاهده ی رفتار آن ها فرا می گیرد، اما نمی توان تأثیراتی را که برنامه های تلویزیونی و به ویژه برنامه های انیمیشن متناسب با سن کودکان بر آن ها می گذارند، انکار کرد. این مسئله زمانی اهمیت می یابد که بحث از خشونت موجود در این برنامه ها و تأثیرات آن ها بر الگوی رفتاری کودکان و خشونت و پرخاشگری در آن ها، به میان می آید و همواره این سؤال را در ذهن می پروراند که چگونه شخصیت های کارتونی، اینچنین اسطوره های آهنی را در ذهن کودکان به وجود می آورند که آن ها را به سمت استفاده از تمامی وسایلی می کشاند که تصویر این شخصیت ها روی آن ها نقش بسته باشد و تمامی گفتگوهای روزمره ی آن ها را در خانه، مدرسه و در ارتباط با همسالان شکل می دهد.
در ارتباط با این مسئله، اتفاق نظر در مورد میزان تأثیر گذاری خشونت موجود در این برنامه ها وجود ندارد و به طور کلی، برخی تأثیر رسانه را قوی و مستقیم می دانند و برخی دیگر خشونت را امری اکتسابی محسوب نمی کنند که انیمیشن های همراه با صحنه های خشونت آمیز بتواند به وجود آورنده ی آن در کودکان باشد و وراثت و ژنتیک را عاملی مهم برای رفتارهای خشونت آمیز می دانند.

ذاتی یا اکتسابی بودن خشونت

مشاهده ی فجایعی که انسان ها نسبت به یکدیگر مرتکب شده و می شوند، سبب شده است که عده ای از صاحب نظران از این نظر دفاع کنند که پرخاشگری در انسان جنبه ی ذاتی و فطری دارد. از میان این صاحب نظران دو چهره ی معروف فروید، واضع مکتب روانکاوی و لورنز، جانور شناس مشهور اتریشی را می توان نام برد که هر دو به ذاتی بودن پرخاشگری در انسان اعتقاد دارند. فروید و لورنز هر دو معتقدند که پرخاشگری به عنوان یک نیروی نهفته در انسان دارای حالت هیدرولیکی است؛ یعنی به تدریج در شخص متراکم و فشرده می شود و نیاز به تخلیه پیدا می کند. به نظر فروید، اگر این انرژی به شکلی مطلوب و صحیح مثلاً از طریق ورزش ها و بازی ها تخلیه شود، جنبه سازنده خواهد داشت. در غیر این صورت به گونه ای مخرب تخلیه می شود که اعمالی نظیر قتل، ضرب و شتم، تخریب و نظایر آن از این جمله اند. 
در برابر گروهی که به ذاتی بودن پرخاشگری اعتقاد دارند، گروه دیگری هستند که اصولاً چنین اعتقادی را در مورد انسان خطرناک و مخرب می دانند. به عقیده ی آنان، چنین طرز فکری سبب می شود که پرخاشگری مانند میل به غذا، یک واکنش اجتناب ناپذیر تلقی شده و بنابراین، دست ما را در کنترل یا کاهش آن ببندد. این گروه معتقدند که بر خلاف نظریه ی غریزیون، دلایل فراوانی می توان ارائه داد که پرخاشگری منشأ غریزی و ذاتی ندارد و به همین دلیل از لحاظ اجتماعی، هم قابل آموزش و هم قابل پیشگیری و کنترل است. 
محققان با در نظر گرفتن جنبه های مختلف قضیه، به دو نتیجه گیری دست یافته اند:
- در آدمی پرخاشگری نتیجه ی تعامل پیچیده ای بین تعاملات و پاسخ های آموخته شده است.
- پرخاشگری در انسان حتی اگر ذاتی هم باشد، قویاً تحت تأثیر عوامل اجتماعی قرار دارد. 

تأثیرات مثبت و منفی خشونت رسانه ای

دباره ی اثرهای احتمالی خشونت تلویزیونی بر رفتار انسانی، چند فرضیه ی مختلف مطرح شده است. یکی از این فرضیه ها، فرضیه ی پرهیز است که طبق آن، تماشای خشونت تلویزیونی از طریق ابزار جایگزین پرخاش، موجب کاهش میل به پرخاشگری می شود. طبق پیش بینی فرضیه های تحریک، تماشای خشونت تلویزیونی منجر به افزایش رفتار پرخاشگرانه ی واقعی می شود. یکی از این فرضیه ها، فرضیه تقلید است که نشان دهنده ی آن است که افراد، رفتارهای پرخاشگرانه را از تلویزیوین می آموزند و سپس در محیط بیرونی آن ها را باز تولید می نمایند.
فرضیه ی کمی متفاوت، فرضیه ی ناپرهیزی است. طبق این فرضیه، تلویزیون ناپرهیزی افراد را از رفتار پرخاشگرانه نسبت به دیگران کاهش می دهد. اگر این فرضیه درست باشد، خشونت تلویزیونی می تواند آموزش هنجاری کلی باشد که بر طبق آن خشونت، راه قابل قبولی برای ارتباط با دیگران است.
در تمام چند صد مطالعه ای که اثرهای خشونت تلویزیونی را بررسی می کنند، تنها تعدادی انگشت شمار فرضیه ی پرهیز را تأیید می نمایند.

هم ذات پنداری

با استفاده از گفتگوهای متن فیلم که بین شخصیت های مثبت و منفی در می گیرد، بیننده می تواند با شخصیت های مثبت، همدلی و هم ذات پنداری و نسبت به شخصیت های منفی، ابراز خصومت و دشمنی کند.
انیمیشین ها نیز مشمول چنین فرآیندی می شوند و تعریفی که از شخصیت داستان ها صورت می گیرد و نوع شخصیتی که کودک پس از شنیدن گفتگوهای مطرح شده میان شخصیت ها برای آن ها در نظر می گیرد، او را به هم ذات پنداری یا خصومت بر می انگیزد. مادامی که شخصیت های محبوب داستان که کودک با آن ها هم ذات پنداری می کند، رفتاری شایسته را در پیش گیرند و برای حل مسائل خود بهترین و معقول ترین روش را به دور از خشونت و در صلح به کار بگیرند، مسئله ساز نیست؛ اما هنگامی که شخصیت های داستان که از نظر کودک، مثبت محسوب می شوند و به آن ها علاقه مند است، به منظور رسیدن به اهداف خود، خصوصاً به منظور رسیدن به اهداف مثبت، از ابزار خشونت آمیز و شیوه های نادرست استفاده می کند، مشکل اصلی ظاهر می شود. از آنجایی که کودک، شخصیت مذکور و رفتارهای آن را موجه می داند، روش های به کار گرفته شده از سوی او را منطقی می داند و به گونه ای هر وسیله ای، برای رسیدن به هدف، توجیه می شود. از جمله این شخصیت ها می توان زورو یا مرد عنکبوتی را نام برد که به منظور نجات جان و مال افراد ضعیف، از هر گونه خشونتی فروگزار نیستند و رفتارهای آن ها از طرف مردم جامعه ای که در آن زندگی می کنند، تحسین و تقویت می شود.
واقع گرایانه نیست که الزاماً نتیجه ی چنین هم ذات پنداری هایی را ایجاد خشونت در دنیای واقعی بدانیم و وجود دیگر عوامل را سبک به شمار آوریم، اما نمی توان گفت که به کلی بی تأثیر می باشد. قابل انکار نیست که کودکان ساعات زیادی را صرف تماشای برنامه های تلویزیون می کنند و در جریان جامعه پذیری و تکامل شخصیت، شخصیت های نمایش داده شده در برنامه ها، در زمره الگوهای آن ها برای جامعه پذیری قرار می گیرد. همانگونه که جامعه شناسان نیز رسانه را به عنوان یکی از عوامل مهم جامعه پذیری در کنار خانواده، مدرسه و همسالان به حساب می آورند:
«روزنامه ها، نشریات ادواری و مجلات از پایان قرن هجدهم به بعد در غرب رواج یافتند، اما تعداد خوانندگان آن ها نسبتاً اندک بود. تنها در یک قرن پس از آن بود که این گونه مطالب چاپی، جزئی از تجربه ی هر روزه ی میلیون ها نفر گردید و نگرش ها و عقاید آن ها را تحت تأثیر قرار داد. گسترش رسانه های همگانی متکی بر اسناد چاپی، به زودی با ارتباطات الکترونیکی همراه گردید. گودکان انگلیسی معادل تقریباً یکصد روز مدرسه را در هر سال صرف تماشای تلویزیون می کنند. بزرگسالان نیز تقریباً به همین اندازه به تماشای تلویزیون می پردازند. یک مطالعه پژوهشی نشان داد که، اگر یک گزارش خبری در تلویزیون با گزارش روزنامه متفاوت باشد، تعداد افرادی که گزارش تلویزیونی را باور می کنند بیش از دو برابر کسانی است که گزارش روزنامه را باور کرده اند» 
در ادامه، گیدنز اینگونه تشریح می کند که «تحقیقات فراوانی انجام شده که تأثیر برنامه های خاص یا انواع برنامه های تلویزیون را بر نگرش های کودکان و بزرگسالان بررسی و تحلیل کرده اند. بیشتر این تحقیقات از نظر استنباطات شان قطعی نیستند؛ به عنوان مثال هنوز توافق نشده است که تا چه اندازه نمایش خشونت، رفتار پرخاشگرانه را در میان کودکان تشویق می کند؛ اما نمی توان تردید کرد که رسانه ها نگرش ها و بینش های مردم را عمیقاً تحت تأثیر قرار می دهند. آن ها انواع گوناگون اطلاعات را که افراد به گونه ی دیگری کسب نخواهند کرد، انتقال می دهند. روزنامه ها، کتاب ها، رادیو، تلویزیون، فیلم ها، موسیقی ضبط شده و مجلات عمومی، ما را در ارتباط نزدیک با تجاربی قرار می دهند که به گونه ی دیگری نمی توانستیم آگاهی چندانی از آن ها داشته باشیم. امروزه جوامعی که کاملآً از تأثیر رسانه های همگانی بر کنار مانده باشند، حتی در میان فرهنگ های سنتی تر، بسیار معدودند. ارتباطات الکترونیکی حتی در دسترس کسانی که کاملاً بیسوادند قرار دارند، و در دورافتاده ترین نواحی کشورهای جهان سوم، یافتن مردمی که رادیو، یا تلویزیون دارند، امری عادی است.» 

تأثیر گذاری خشونت از طریق اغراق

اغراق از ویژگی های مشترک دنیای کودک و دنیای کارتون است. در بررسی نقاشی کودکان، می توان اغراق و تأکید را به وفور یافت. اغراق و بزرگ نمایی برخی تصاویر، یا حذف و کوچک نمایی بعضی دیگر، رعایت نکردن نسبت های واقعی یک شیء به خودش و همان شیء به اشیاء پیرامونش از امتیازات نقاشی کودکان است. کودکان حتی در بیان دوباره ی یک مطلب و یا یک قصه، به راحتی اجزایی را حذف می کنند و بعضاً ممکن است شخصیت هایی نیز اضافه کنند. این نکته نشانگر این است که آن ها روی بعضی از گره های یک مطلب، تأمل، تأکید و اغراق بیشتری می کنند. 
همان طور که از نقاشی های کودکانه بر می آید، کودکان به بزرگ نمایی و اغراق، علاقه ی خاصی نشان می دهند و گاه نیز در توصیف خود از وقایعی که در مهد کودک، مدرسه و یا به طور کلی در ارتباط با همسالان خود رخ می دهد، مبالغه می کنند و درگیری های جزئی را مانند صحنه های کارزار به تصویر می کشند. این مسئله، می تواند دلیل منطقی برای چرایی گرایش کودکان به انیمیشن و شخصیت های انیمیشنی باشد. بزرگ نمایی به نوعی یکی از نیازها و کشش های روحی کودکان محسوب می شود که گاهی زیاده روی در آن سبب ایجاد دروغگویی های مکرر در میان کودکان می شود. از این رو، خلق صحنه هایی، با نهایت استفاده از جلوه های ویژه که بتواند تخیلات کودکان را واقعیت ببخشد و صحنه های تخیلی و ساخته ی ذهن آن ها را به تصویر بکشد، به میزان بسیار زیادی سبب جذب کودکان می شود. کودکان امروز، ساعت های زیادی را در طول روز به تماشای انیمیشین های پخش شده از تلویزیون و همچنین سی دی های مختلف در این زمینه اختصاص می دهند و حتی در ساعاتی که مشغول به بازی می شوند، سعی می کنند خود را به عنوان شخصیت های محبوبشان در یک انیمیشن خاص در نظر بگیرند و سعی در تقلید از اعمال آن ها داشته باشند.
با توجه به میزان جذابیت اغراق در انیمیشین، می توان دریافت انیمیشن هایی که به میزان زیادی از جلوه های ویژه بهره می برند و وقایع غیر معمول و غیر واقعی را واقعی جلوه می دهند، می توانند به میزان بیشتری کودکان را به مانیتور یا صحنه تلویزیون خیره کنند و در صورتی که همراه با خشونت باشند، کودکان را با دقت و تمرکز بیشتری به تماشای صحنه های خشونت آمیز دعوت می کنند.

نتیجه گیری

اصولاً با توجه به اینکه دست اندرکاران رسانه ای به کدام گرایش نظری- ذاتی یا اکتسابی بودن خشونت- تمایل داشته باشند، به تهیه و تولید انیمیشن در شکل های گوناگون می پردازند؛ به عنوان مثال اینکه یک تولید کننده از دریچه ی نظریه ی پرهیز یا یادگیری اجتماعی به نوع برنامه های پخش شده و میزان تأثیر گذاری آن ها بنگرد، نوع تولیدات نیز متفاوت خواهد شد. البته این به این معنا نیست که تمامی تولید کنندگان انیمیشن کودک، به چنین مسئله ای توجه لازم را مبذول می دارند یا الزاماً طبق یکی از گرایش های نظری به تولید انیمیشن دست می یازند و به عبارت بهتر شاید بتوان گفت آن ها در دو دسته قرار می گیرند. گروهی که بدون توجه به میزان تأثیر گذاری خشونت موجود در انیمیشن های کودکانه، برنامه سازی می کنند و دسته ای که به آثار خشونت در انیمیشن ها توجه نشان می دهند. همانطور که پیش از این نیز گفته شد، رسانه از جمله عوامل کلیدی در جامعه پذیری افراد یک جامعه است و تکامل شخصیت در او محسوب می شود، نوع برنامه های پخش شده می تواند نقش قابل توجهی را در تربیت کودکان ایفا کند. اگر نقش رسانه ها در تربیت و شکل دهی به رفتار کودکان نادیده و کم اهمیت، و در مواردی بی اهمیت جلوه داده شود، تولید هر گونه برنامه ای به راحتی توجیه می شود و نظارت خاصی روی مفاهیم و رفتارهایی که یک برنامه می تواند آن ها را آموزش دهد، صورت نمی گیرد. ار طرفی نیز کودک، دنیای اطراف خود را همان گونه در ذهن تصویر می کند و چهارچوب فکر و نگرش او همانگونه شکل می گیرد. در صورتی که انیمیشن های تولید شده به میزان زیادی رفتارهای خشونت آمیز را به نمایش بگذارند و در بسیاری از موارد، توسل جستن به خشونت و زد و خورد را به عنوان روش حل و فصل مشکلات و کشمکش ها به تصویر بکشند، رفتارهای خشونت آمیز در دنیای واقعی نیز از آن تأثیر می پذیرند و در خوشبینانه ترین حالت، یک کودک به خشونت نیز به عنوان یکی از راه حل ها برای حل مشکلات و رهایی از یک وضعیت ناخوشایند می اندیشد.
در طرف دیگر، گروه دوم قرار دارد که به آثار خشونت به کار رفته در انیمیشن توجه نشان می دهند و آن را در دنیای واقعی کودکان بی تأثیر نمی دانند. چنین عقیده ای نیز می تواند نوع انیمیشن های تولید شده را تغییر دهد. در این صورت، نمایش رفتارهای همراه با خشونت به صورتی بی محابا در انیمیشن ها نشان داده نمی شود و شیوه ی برنامه سازی به میزان زیادی متفاوت می شود. البته نمایش دادن دنیای واقعی به صورت دنیایی که مردم آن همگی خیرخواه و سالم می باشند و فضایی سالم که در آن هیچ جرم و جنایتی صورت نمی گیرد نیز می تواند مسئله ساز شود. از این رو برقراری یک تعادل میان این دو- تأثیر صحنه های خشونت آمیز و حقیقت وجود خشونت در دنیای واقعی- امری ساده نیست. سخن دیگر اینکه کودکان، میزان هیجان و خشونت زیادی را از برنامه ها دریافت می کنند و گاهی اغراق و مبالغه ی به کار رفته در آن را حقیقی می یابند. قابل تشخیص نبودن مرز بین واقعیت و جلوه های ویژه نیز خود می تواند مشکلات جدیدی را برای خانواده ها خلق کند.
با وجود تمامی پیچیدگی هایی که در این امر مشاهده می شود و اختلاف نظرهایی که در مورد میزان تأثیر گذاری خشونت موجود در انیمیشن ها، بر رفتار و نگرش کودکان وجود دارد، یافتن روش میانه و منطقی که بتواند هر دو دیدگاه و نکات قابل قبول آن ها را پوشش دهد، ضروری است. از این رو توجه برنامه سازان به برخی نکات و پایبندی به آن ها می تواند در تولید انیمیشن هایی که کمترین میزان آسیب را برای کودکان به دنبال داشته باشد، بیانجامد. از جمله اصولی که در بسیاری از موارد رعایت نمی شود، توجیه نشدن وسیله به خاطر هدف است. همانطور که در هم ذات پنداری نیز گفته شد، در بسیاری از انیمیشن ها، شخصیت های مثبت داستان، برای رسیدن به یک هدف مطلوب به روش های ناپسند دست می زنند و این می تواند ممنوعیت رفتارهای نابهنجار را تحت الشعاع قرار دهد. گاهی نیز جریان داستان به گونه ای پیش می رود که شخصیت بد داستان، نوعی حس همراهی و دلسوزی را در مخاطب برمی انگیزد و رفتارهای هنجار شکنانه ی او، در ذهن کودک امری طبیعی تر جلوه داده می شود. مسئله ی دیگری که کمتر به آن توجه می شود، سنگین تر شدن کفه ی جذابیت بصری بر میزان توجه به محتوای خلق شده و پیام اخلاقی یک داستان است که می تواند با نادیده گرفتن نوع محتوای مطرح شده، مسائلی را به وجود بیاورد؛ و آخرین نکته اینکه نوع خشونت نیز بسته به نوع فرهنگ متفاوت می شود و قابل توجیه بودن میزانی از آن نیز با توجه به فرهنگ های مختلف، متفاوت می شود. در برخی کشورها، به طور معمول میزان خشونت در رفتار بیشتر است و بدیهی است که برنامه های تولید شده در این کشورها نیز در راستای همین امر باشد. پخش انیمیشن هایی که در چنین فضای فرهنگی تولید شده باشد در کشورهایی با فرهنگ هایی متفاوت، می تواند به مرور زمان فضای ذهنی آن ها را نیز تحت تأثیر قرار دهد که باید به عنوان هشداری در حوزه ی رسانه در نظر گرفته شود.
به طور کلی، در نظر گرفتن نظریه های خشونت و خشونت رسانه ای در هنگام تولید انیمیشن های کودکانه و نکات اخیر، می تواند به برنامه سازان کمک کند تا انیمیشن هایی را با بهترین محتوای ممکن و پایین ترین میزان آسیب رسانی به فضای ذهنی کودکان تولید کنند.

 



مرتبه
مرتبه
نظر و تجربه خود را برای دیگران ثبت کنید

تبلیغات ویژه

تجربه مادرانه
شما میتوانید در مورد موضوع زیر بحث و تبادل نظر کنید و در قسمت نظرات تجربه خود را با مادران در میان بگذارید :
موضوع انتخاب شده :
جدا کردن اتاق فرزندان
تجربه خودرا بنویسید
تبلیغات