احتیاجی نیست مراقب باشی، لوک! لوک به عنوان یک سریال کارتونی، با طیف گستردهای از مخاطبان ارتباط برقرار میکند. دارا بودن ویژگیهای یک کارتون خوب، آن را برای مخاطبان کودک و نوجوان جذاب جلوه میدهد و از طرفی، فضای «وسترن» و شخصیتها و روابطی که از دنیای آثار زندهٔ وسترن اقتباس شدهاند، آن را برای مخاطب بزرگسال نیز دلپذیر میکند.
شاید برخی از عناصر اصلی سریال کارتونی لاکی لوک یا لوک خوششانس را بتوان در شکل زیر دستهبندی کرد. لوک/ وسترنر شخصیت اصلی کارتون لوک خوششانس یک کابوی یا وسترنر است که در غرب وحشی زندگی میکند. ترکیب کلی این شخصیت از آثار زندهٔ وسترن الگوبرداری شده. در این کارتون، لوک یک جایزه بگیر است.
جایزه بگیرها به دلیل رویارویی مداومشان با سارقان، جانیها و افراد خلافکار، با نوعی عملکرد خشن برای بقا روبهرو هستند. در عین حال، بقای یک هفتتیرکش در غرب وحشی، ناشی از خصوصیات ویژهای است. او باید «آرام و خونسرد» باشد. بتواند «فرز و چابک» هفتتیر بکشد و تا حد زیادی نیز «فردگرا»یی را پیشه کند.
مجموع این ویژگیها را میتوان در شخصیت «لوک» مشاهده کرد. اما از آنجایی که مخاطب با یک کارتون وسترن روبهروست- و نه یک فیلم وسترن که از الگوهای واقعی پیروی میکند- بنابراین، سازندگان کارتون «لوک خوششانس» با درایت کوشیدهاند این ویژگیهای شخصیت لوک را به گونهای سازمان دهند تا فرمی «اغراقآمیز» پیدا کند و با منطق دنیای انیمیشن – و البته روحیات مخاطبان- همگون باشد.
اینجاست که عنصر «تخیل» از طریق موقعیتهای «فانتزی» امکان بروز مییابند. آرام و خونسرد بودن لوک تا آن اندازه است که حتی گاهی اسب او را هم عصبانی میکند! یا مثلاً سرعت کشیدن اسلحه و اعمالی که در حین تیراندازی انجام میدهد، رویکردی کاملاً انتزاعی دارند. کمانه کردن گلوله بیش از چند بار و سرانجام خوردن به هدف مورد نظر، نمونهای از این فانتزی است. نام سریال یعنی «لوک خوششانس» یا «لوک خوشبیار» مؤید موقعیتهایی همراه با خوششانسی است.
اتفاقاً این نام که از دل ماجراها بیرون آمده، به خوبی بر وجه غیر واقعی کارتون تأکید دارد. لوک، همیشه با خوششانسی روبهرو میشود؛ یا حداقل در بسیاری مواقع، این گونه است. پیش از آن که لوک دست به کاری بزند، دشمنان او کاری میکنند که در بسیاری موارد موجب رسوایی خودشان میشود.
عنصر «خوششانسی» روندی را در کارتون به وجود میآورد که با نسخهٔ زندهٔ وسترن، کاملاً متمایز است. در شرایطی که در فیلم زندهٔ وسترن – همچون انواع دیگر فیلم زنده- این «منطق» زندگی واقعی و رابطهٔ علت و معلولی رویدادهاست که نقش اساسی در درک ماجرا دارد (و در واقع عنصر «تصادف» باعث برهم خوردن نظم روایت و فاصله گرفتن تماشاگر از داستان و نقص باور پذیری آن میشود)، در کارتون، این عنصر «تصادف» با منطق دنیای انیمیشن همخوان است و اصلاً گاهی براساس آن شکل میگیرد و یا پیش میرود.
اسب/ رفیق راه در لوک خوششانس اسب دارای شخصیتی جذاب، نمایشی،و صد البته «کارتونی» است. در فیلم زندهٔ وسترن، یک اسب خوب، اسبی است که سریع و چابک باشد و بر تشخیص و وقار قهرمان بیفزاید. رابطهٔ قهرمان با حیوان در فیلم زندهٔ وسترن، رابطهای در پایینترین سطح است. حداکثر این که از رفتار و برخی کنشها در مییابیم، قهرمان به حیوان علاقهٔ ویژهای دارد.
اما در لوک خوششانس اسب واجد خصوصیاتی کاملاً «انسانی» است. این امر، یکی از وجوه تمایز جدی آن کارتون با آثار زنده در همین فضاست. بدیهی است که سازندگان لوک خوششانس مانند هر سازندهٔ انیمیشن باهوشی، به درستی از ظرفیتها و قابلیتهای انیمیشن آگاهند. اصولاً در کارتونها، حیوان یا حیوانات، نقشهای کلیدی دارند. مخاطب اصلی چنین برنامههایی، کودکان و نوجوانان هستند و این گروه سنی، به طور عام به حیوانات علاقهمندند. بنابراین، هنگامی که در طبیعت داستانی همچون لوک خوششانس، با حضور دایمی حیوانی همراه قهرمان روبهرو میشوند، حداکثر بهره را از وجود او میبرند. از این روست که اسب لوک، یک حیوان صرف نیست. او رفیق همراه و یار غار قهرمان است.
بنابراین ، قهر میکند، مسخره میکند، از روی خستگی و تنبلی از زیر کار در میرود، و گاهی مخالف رفتار و منش صاحبش است! این ویژگیهای منحصر به فرد در دنیای لوک خوش شانس، اعتبار متفاوتی برای همراهی تماشاگر ایجاد کرده است. شخصیتهای منفی/ بد منها فضای وسترن کارتون وخصوصاً ویژگی لوک، یعنی جایزه بگیر بودن او، شرایطی را فراهم میآورد تا شاهد حضور شخصیتهای منفی متعدد و متفاوتی طی داستانهای مختلف باشیم. در اینجا نیز تنها چارچوب کلی و تیپیک شخصیتها از دنیای فیلم زنده وام گرفته شده،و گرنه رفتار و کنش این آدمهای منفی، فاقد قدرت، خشونت و بار موجود در زندگی واقعی است. گاهی یک بد من، فقط دوست دارد شکلات بچهها را بدزدد.
به این ترتیب، فضای کارتونی سریال ، حضور خود را به چشم تماشاگر میکشد و باعث ارتباط بهتر کارتون با مخاطبش میشود. آنها گاهی دست به رفتارهایی کاملاً کودکانه میزنند، همچنان که انتقام گرفتنشان، مثلاً از لوک هم، این گونه است. آنان به این دلیل که لوک ذلّهشان کرده، دوست دارند بلایی بر سر او بیاورند. یا اصلاً دوست دارند به زندان برگردند، چرا که تنها راه رها شدن از فشارهای لوک همین است! الگوهای کارتونی، به خوبی در مسیر گسترش شخصیتهای منفی به کار گرفته شده.
مثلاً برادرانی که کاملاً یک شکل هستند و تنها به ترتیب، قدشان از کوتاه به بلند تغییر میکند، نمونهای از این الگوی کارتونیاند. آنان با رفتارهایشان و خصوصیات انتزاعیشان، باعث عصبی شدن تماشاگر نمیشوند بلکه برعکس، بر لب تماشاگران لبخند مینشانند. فضاسازی خلاف الگوی وسترن به نظر میرسد در ساختار کلی لوک خوششانس سازندگان این سریال کارتونی،در صدد همانند سازی فیلمهای زندهٔ وسترن نبودهاند.
نگاهی دقیقتر به قسمتهای مختلف کارتون، شخصیتها، داستانها و از همه مهمتر، روابط موجود میان شخصیتها با موقعیت، کاملاً برخلاف الگوهای وسترن جریان دارد. در لوک خوششانس «خشونت» در حداقل شکل ممکن دیده میشود. هیچ مرگی اتفاق نمیافتد و هیچ «بد»ی در ذات خود «بد» نیست.
همه چیز، کودکانه و قابل گذشت است. آنچه اهمیت دارد، نبرد «خیر» و «شر» در قالب کودکانهٔ «بد» و «خوب» است. کار بد، نتیجه شایسته نخواهد داشت و همیشه کسی هست که جلوی بدی را با کار خوبش بگیرد.