top
خشونت خانگی و تأثیرش بر کودک

خشونت خانگی و تأثیرش بر کودک

کارگروه تربیتی پرتال جامع و تخصصی کودک، مهدکودک و خانواده: تجربیات انسان در دوران کودکی بخش مهمی از شخصیتش را شکل می دهد. به همین دلیل است که اهمیت این تجربیات به هیچ وجه نباید نادیده گرفته شود. در بسیاری از موارد ناهنجاری های رفتاری که والدین را نگران و گاه درمانده می‌کند و پای آن‌ها را به مراکز مشاوره و رواندرمانگری باز می کند

خشونت خانگی و تأثیرش بر کودک

تجربیات انسان در دوران کودکی بخش مهمی از شخصیتش را شکل می دهد. به همین دلیل است که اهمیت این تجربیات به هیچ وجه نباید نادیده گرفته شود. در بسیاری از موارد ناهنجاری های رفتاری که والدین را نگران و گاه درمانده می‌کند و پای آن‌ها را به مراکز مشاوره و رواندرمانگری باز می کند، ریشه در محیط خانوادگی و نوع روابط حاکم بر آن دارد. رفتارهای ناهنجار اغلب تنها نوعی جلب توجه منفی از سوی کودکی است که نگران رابطه والدینش است. چنین کودکی با ایجاد ناخواسته مشکل سعی می‌کند توجه والدین را از موضوع اصلی، یعنی اختلافشان، به او جلب کند.

خشونت خانگی از جمله روابط ناسالمی است که مواجهه کودک با آن می تواند اثرات بسیار وخیمی روی روحیات و نوع رفتارش گذاشته و شخصیت انسان بالغی که قرار است در آینده باشد را شدیدا تحت تاثیر قرار دهد.

نتیجه تحقیقات روی کسانی که در کودکی شاهد خشونت بین والدینشان بوده اند نشان می دهد که درصد زیادی از این افراد در سنین بلوغ و بالاتر، رفتارهای خشونت آمیزی در رابطه با دیگران از خود بروز داده و مشکلات روحی و روانی، درماندگی، و آسیب زدن به خود (اقدام به خودکشی، اعتیاد) در میانشان رایج است.

برخلاف باور همگانی که محیط خانه را محیطی امن تصور میکند، «خانه» میتواند بیش از هر مکان دیگری برای کودکان ناامن و خطرناک باشد. شواهد نشان می‌دهند که کودکان در خانه خود بیش از هر جای دیگر در معرض خشونت قرار می گیرند. آنان یا به صورت مستقیم قربانی خشونت والدین و نزدیکان خود می شوند و یا به طور غیر مستقیم و تنها با مشاهده اعمال خشونت بین والدین آسیب می بینند. وجود حتی خشونت لفظی بین والدین در مورد مسایلی که به کودک مربوط می شود میتواند حس تشویش و اضطراب را در او بیدار کرده ودر او احساس ناامنی ایجاد کند. اگر در این‌گونه مواقع کودک احساس کند که خودش عامل اختلاف و عدم توافق و در نتیجه منشأ بروز خشونت بین والدینش بوده، امکان آسیب پذیریش بیشتر شده و احتمال اینکه از اعتماد به نفس پایینی برخوردار شود و نشانه هایی از افسردگی بروز دهد افزایش می یابد.

تحقیقات روی تعدادی کودک ده تا دوازده ساله، نشان داده که وقتی والدین، مسئولیت اختلافشان را به عهده گرفته و آن را به گردن کودک نیانداخته اند – حتی موقعی که او عامل اختلاف بوده – کودک اغلب خود را مسئول اختلاف فرض نکرده و در نتیجه آسیب کمتری دیده است.

تحقیقات همچنین نشان داده والدینی که خود در کودکی قربانی خشونت بوده‌اند بیش از دیگران در ایفای درست نقش پدر یا مادر دچار مشکل می شوند. آنها ممکن است به نیازهای فرزندانشان توجه کافی نکرده و نتوانند به موقع و به درستی به آنها پاسخ داده و حس امنیت مورد نیازشان را تأمین کنند.

قربانیان کوچک

در برخی از موارد، اختلاف و درگیری والدین ممکن است حتی تا آنجا پیش رود که ابتدایی ترین نیازهای کودک مورد بی توجهی قرار گیرد و اساسا از سوی آنان دیده نشود. غذا ندادن به بچه، حمام نکردنش، بازی نکردن با او، پاسخ ندادن به سوالهایش و به مدرسه نبردنش، نمونه‌های بی توجهی به ابتدایی ترین نیازهای یک کودک محسوب میشود.

نتایج ارزیابی بسیاری از کارشناسان نشان می دهد کودکانی که شاهد خشونت خانگی و به خصوص خشونت بین والدینشان هستند نه نتها بیش از سایر کودکان ممکن است هدف خشونت واقع شوند، بلکه بیش از سایر همسالانشان به مشکلات روحی جدی دچار می‌شوند و در مقیاسه با کودکانی که شاهد خشونت بین والدینشان نبوده اند، میزان بروز رفتارهای خشن، پرخاشگری و ناآرامی و حتی بزهکاری در آنان بسیار زیاد است.

خانواده اولین محیطی است که کودک رفتارهای اجتماعی را در آن یاد میگیرد. کودک در سنین پایین و قبل از رفتن به مدرسه، هیچگونه امکان مقایسه بین محیط خانواده با اماکن دیگر را نداشته و خود را تا جایی که امکان دارد با آنچه در محیط خانوادگی اش می بیند، تطبیق میدهد. کودکی که نیاموخته باشد چگونه مشکلاتش را بدون خشونت و با گفتگو حل کند وقتی در رابطه با همسالان خود در مدرسه و خارج از محیط خانه قرار می‌گیرد به احتمال زیاد رفتارهای نامناسب و خشنی از خود بروز خواهد داد. این رفتارها طرد شدن و حتی در مواقعی اخراج او را از مدرسه به دنبال خواهد داشت. به مرور این کودک یا نوجوان، تنها در معاشرت با کودکان و نوجوانانی شبیه به خود احساس راحتی خواهد کرد و در نتیجه احتمال جذبش به گروه های خشن و بدسابقه بیشتر می شود. در چنین شرایطی پیوستن به نهادهای اجتماعی از قبیل مدرسه یا تیم های ورزشی دشوار تر شده و بخت یادگیری و بروز رفتارهای درست اجتماعی از او گرفته می شود.

 

تحقیقات نشان می دهند کودکانی که مورد خشونت واقع شده یا شاهد خشونت هستند ممکن است به طرق مختلف آسیب‌پذیری خود را بروز داده و واکنش نشان دهند. آن‌ها به عنوان نمونه ممکن است در سنین بالا، رفتارهای مناسب سنین پایین‌تر را از خود بروز دهند. ترسیدن از چیزهایی که پیش از این موجب هراسشان نمی شده، از دست دادن اعتماد به بزرگترها، بی ثباتی عاطفی و حس درماندگی، تغییرات رفتاری، مشکل تمرکز، بازی های تکراری و مشکل خواب و کابوس دیدن نمونه هایی از اینگونه واکنش ها هستند. البته چندان روشن نیست که سن و جنسیت کودک چقدر در میزان تأثیر‌پذیری او نقش دارد.

دور باطل خشونت

برخی از تحقیقات نشان می دهد که نوع بروز مشکلات رفتاری در سنین زیر شش سال به جنسیت کودک بستگی ندارد. بر همین اساس به نظر می‌رسد دخترها و پسرها در مواجهه با خشونت واکنش های مشابهی از خود نشان می دهند.

بر خلاف سنین پایین، ظاهراً در میان گروه سنی نوجوانان، جنسیت بر نوع واکنش آنان تاثیر گذار است. دختران اغلب با درون ریختن مسایل از بروز مشکلات خوداری میکنند. به همین دلیل افسردگی، اضطراب، اتکای بیش از حد به بزرگسالان، نگرانی، غم و احساس بدبختی را بیشتر در میان دختران نوجوان می‌توان مشاهده کرد و در مقابل پسر ها اغلب با بیرون ریختن مشکلات، عدم سلامت روحی خود را نشان می دهند. آن‌ها اغلب با عدم حرف شنوی، دروغگویی، تقلب، تخریب، درگیری و مشاجره لفظی و بی رحمی توجه دیگران را به خود جلب می کنند.

زندگی با پدر یا مادری که رفتارش به هیچوجه قابل پیش بینی نیست، زندگی در هراس مداوم است. در این محیط از قدرت سواستفاده و به ابزار رعب و وحشت تبدیل شده است. تهدید جای امنیت را گرفته و بی اعتمادی جایگزین اعتماد شده است. این فضا مخفی کاری و راز داری را به کودک تحمیل می کند، چیزی که خود عامل افزایش حس اضطراب شده و از آنان موجوداتی می سازد که باید مدام مراقب رفتارشان بوده و محتاطانه عمل کنند. این ترس مداوم، توانایی هایشان را تحت تأثیر قرار می دهد. چنین کودکانی مثلا ممکن است به بهداشت خود توجهی نکنند و از حمام رفتن و یا مثلاً مسواک زدن سرباز زنند، به آسانی نتوانند احساساتشان را بیان کنند، خود را به مسایل بی‌تفاوت نشان داده و حتی سکوت اختیار کنند. بدتر از همه اینکه بروز این رفتارها در کودک یا نوجوان احتمال توسل والدین به خشونت را بالا برده و ممکن است میزان آنرا افزیش دهد و به یک دور باطل منجر گردد.

تأثیر خشونت خانگی بر کودک به عوامل متعددی از جمله ماهیت و نوع خشونت بستگی دارد، اینکه یک بار اتفاق افتاده باشد یا کودک به طور مداوم با آن روبرو باشد. دوره سنی و مرحله رشدی که کودک طی می کند و امکاناتی که در محیط وجود دارد و حمایتی که دیگر اطرافیان در اختیارش می گذارند نیز از جمله عوامل مؤثر است.

الگوهای رفتاری

میزان تماس کودک با خشونت و رابطه اش با فرد و یا افرادی که دست به اعمال خشونت می زنند یا مورد خشونت واقع میشوند هم از جمله عوامل مهم در تعیین میزان تأثیر‌پذیری کودک از خشونت است. با استناد به تئوری فراگیری رفتارهای اجتماعی باندورا در سال ۱۹۷۳، کودکان از طریق مشاهده و تقلید، مدل های متفاوت رفتاری را یاد می‌گیرند و آن را بروز می دهند. هر چه رابطه بین افراد نزدیکتر باشد احتمال و میزان الگوبرداری بیشتر است. به عبارتی دیگر هر چه وابستگی ما به یک نفر بیشتر باشد تمایل ما به تقلید رفتارش بیشتر خواهد بود. اگر اعمال خشونت توسط والدین کودک، مثلاً پدرش صورت گیرد، احتمال بروز رفتار خشن از سوی کودک بسیار بالا خواهد بود.

نتیجه تحقیقات نشان میدهد وقتی که کودک رابطه نزدیکی با مردی که مادرش را مورد خشونت قرار میدهد دارد آسیب بیشتری می بیند. وجود خشونت بین والدین برابری و توازن قدرت را از بین برده و ساختار خانواده که در شرایط عادی شامل مجموعه والدین در سطح بالا و زیر مجموعه فرزندان در سطح پایینتر است را مخدوش می کند. به عنوان مثال در اثر خشونت پدر، مادری که باید در کنار همسرش قادر به تضمین امنیت فرزندش باشد از سطح خود به سطح پایینتر نزول می‌کند. طبیعتاً چنین مادری که با فرزندش در یک سطح قرار گرفته و حس امنیت ندارد نمی‌تواند امنیت فرزندش را تأمین کند. در‌ واقع خشونت خانگی موجب تغییر نقش اعضای خانواده و جابجایی جایگاهشان می‌شود.

 

وقتی مادری به دلایل گونگون مدام از طرف پدر سرزنش می‌شود و به کوچکترین بهانه کتک می‌خورد جایگاهش به عنوان یک بزرگسال که خوب را از بد تشخیص می دهد یا واجد توانایی‌هایی بیش از کودک است را از دست می دهد. در این شرایط ذهن کودک قابلیت حمایت از او را از دست داده و دیگر از او حرف شنوی نمی کند. کودک خیلی زود می‌فهمد که در مقابل کار بد تنبیه خواهد شد. او ممکن است تصور کند اگر حرف مادرش را گوش کند مرتکب اشتباه خواهد شد و مانند او توسط پدرش تنبیه می شود. در جو خشونت خانگی رابطه مادر با کودک احتمالا یا به رابطه دو رقیب بدل خواهد شد و یا محرم اسرار. در حالت اول کودک تلاش می کند نشان دهد توانایی هایش از او بیشتر است تا احیانا مورد پسند پدرش قرار گیرد و بدین ترتیب مورد سرزنش و خشونت واقع نشود. و در حالت دوم رابطه دوستانه ای که مادر با فرزندش ایجاد می کند از او محرم اسراری می سازد و کودکی را از او سلب می کند. ایفای نقش حامی مادری که توانایی دفاع از خود را ندارد امکان آسیب‌پذیری کودک را افزایش داده و ممکن است او را شخصاً به هدفی برای اعمال خشونت مستقیم پدرش تبدیل کند.

در بسیاری از مواقع کودکان قربانی خشونت نه تنها از مادر خود حرف شنویی نمی کنند، بلکه گاه دقیقاً رفتاری شبیه پدرشان را پیش گرفته و او را هدف خشونت لفظی و جسمی قرار می دهند.

مسئولیت پذیری

در صورت عدم تفاهم والدین یا عدم امکان تغییر ماهیت رابطه حاکم بر آن‌ها و تداوم جو تشنج و خشونت در محیط خانوادگی، دسترسی به افرادی خارج از محیط خانواده می‌تواند کمک بزرگی محسوب شود. اگر اعضای خانواده و والدین قادر به ایجاد محیط امنی برای رشد فرزندشان نیستند، شاید کسانی در خارج از محیط ناامن خانه بتوانند امنیت مورد نیاز کودکان را تأمین کنند.

آنچه بدیهی است و پژوهشگران بر آن هم نظرند این است که خشونت خانگی پیامدهای غیر قابل جبرانی بر کودکان دارد و در معرض بودن آن بر رشد آنها در هر برهه سنی که باشند تأثیر منفی می گذارد. بر همین اساس هر چه سن کودک پایینتر باشد این اثر بر مراحل بعدی رشد او مهمتر و عمیق‌تر خواهد بود.

طبیعتاً یکی از راه‌های حفاظت از کودک، بهبود رابطه والدین، برقراری توازن و ایجاد حس امنیت در میان آنهاست. پذیراندن این امربه والدین که مسئولیت اختلاف بین خودشان را به گردن کودک نیانداخته و بپذیرند که «شاید آنچه بیمار است رابطه خودشان است و نه هیچیک از افراد درگیر»، در این زمینه می‌تواند بسیار مؤثر باشد.

فراهم کردن محیطی که کودک بتواند از آنچه بر او می‌گذرد در نهایت امنیت صحبت کند، یکی از نخستین راه‌های کمک به کودک است. کودک همچنین باید بداند که اختلاف عقیده و یا سلیقه، امری طبیعی است که خشونت آنرا حل نمی کند. آدمها برای اینکه همزیستی مسالمت آمیزی داسته باشند حتماً نباید هم عقیده باشند، بلکه باید ظرفیت پذیرش تفاوت ها را داشته و قادر باشند به کسانی که مانند آنان فکر نمی‌کنند احترام بگذارند. به عبارتی دیگر ارایه و نشان دادن مدل های رفتاری متفاوت با آنچه کودک تاکنون در محیط خانواده شاهد آن بوده، یکی از راه های بهبود سلامت روحی کودکی است که به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم قربانی خشونت خانگی بوده است.



مرتبه
مرتبه
نظر و تجربه خود را برای دیگران ثبت کنید

تبلیغات ویژه

تجربه مادرانه
شما میتوانید در مورد موضوع زیر بحث و تبادل نظر کنید و در قسمت نظرات تجربه خود را با مادران در میان بگذارید :
موضوع انتخاب شده :
جدا کردن اتاق فرزندان
تجربه خودرا بنویسید
تبلیغات