top
سختی جدا شدن از همسالان پس از بازی

سختی جدا شدن از همسالان پس از بازی

کارگروه تربیتی پرتال جامع و تخصصی کودک، مهدکودک و خانواده: پس از بازی با همسالان، به سختی و با گریه از آنان جدا می شود. با این مشکل چگونه مواجه شوم ؟

سختی جدا شدن از همسالان پس از بازی

: این مشکل بسیاری از خانواده ها است؛ چون برای اغلب کودکان، اتمام بازی و جدا شدن از همسال سخت است. او اوقات لذت بخشی را با همسال خود سپری کرده و می داند که جدایی از او، به معنای پایان لحظات لذت بخش است.

برای تعدیل این مشکل، از راهکارهای ذیل استفاده کنید :

1- ارتباطات خود را با نزدیکان و آشنایان بیشتر کنید. یکی از علل مهم این مشکل، نگرانی فرزند شما از عدم تکرار یا دیر تکرار شدن این اوقات خوش و لذت بخش است.

2- در صورت عدم امکان یا سخت بودن ارتباطات فامیلی، زمینه حضور فرزند خود را در پارک ها و محیط های عمومی کودکان بیشتر کنید تا با ارتباط های مقطعی با همسالان و دوستان موقتی، این نیاز را برآورد.

3- در منزل، وقت بیشتری را به بازی با او اختصاص دهید.

4- در ایجاد ارتباط با همسالان خاص، زیاده روی نکنید. به طور معمول، وابستگی شدید به برخی همسالان، این مشکل را بیشتر می کند.

5- دست کم 15 دقیقه پیش از جدایی، به او اعلام کنید که باید بازی را تمام کند و آماده شود. خوب است هر 5 دقیقه یکبار، این یادآوری را تکرار کنید. یادتان باشد که کودکان برای انتقال از یک فعالیت به فعالیت دیگر، به زمان نیاز دارند.

6- در صورت مقاومت برای جدایی، به او بگویید که می تواند پس از رسیدن به منزل، لحظاتی را با دوستش تلفنی صحبت کند.

7- تعیین وعده دیدار بعد با دوستش نیز او را برای جدا شدن آماده تر می کند.

برخی کودکان اصرار می کنند که بدون حضور شما در منزل میزبان بمانند. با فراهم بودن شرایط (سن مناسب کودک، نسبت نزدیک فامیلی با میزبان، امنیت جسمی کودک، رعایت مسائل اخلاقی، عدم وابستگی و ...)، موافقت موردی شما اشکالی ندارد. در غیر این صورت، چاره ای ندارید که به خواسته اش بی توجهی کنید و تسلیم گریه و قشقرق او نشوید. 



مرتبه
مرتبه
مامانی
1394/01/24 - 10:05
سرم الان 5 سال و 3 ماهشه ما روبروی خونه پدربزرگم ساکن هستیم طبقه بالا خونه پدربزرگم خونه داییم میشینن که اونم 2 تا بچه داره یک دختر که امسال کلاس پنجم میشه و یک پسر که میره کلاس سوم ، بچه های بقیه داییهامم مرتب اونجان یعنی حدود هشت نه تا بچه میشن مادربزرگم پسر منو خیلی بیشتر از بقیه بچه ها دوست داره و این باعث شده 2 تا بچه داییم که طبقه بالا میشینن به پسر من حساس بشن البته دخالت بزرگترهام توی این موضوع بی تأثیر نیست در عوض پسر من حاضره هر کاری بکنه فقط یک لحظه بیشتر پیش اونا بمونه وقت بازی خیلی کم پسرمو بازی میدن اینم برای اینکه تو جمع خودشون بزارنش میاد اسباب بازی میبره براشون، هر کاری بگن انجام میده براشون و از همه مهمتر مرتب دور داییم میگرده شاید کمی بهش توجه کنه داییمم بخاطر اینکه بی تفاوتیش رو به پسر من نشون بده مرتب بچه کوچک اون یکی داییم رو صدا میزنه و باهاش بازی میکنه خلاصه اعصاب خودمم بهم میریزه شاید بگین خوب نبرش اونجا باید بگم نمیتونم چون از بچگی انجا بوده و خودشم توی خونه تنهاس به محض اینکه بعداز ظهر میشه شروع میکنه اشک ریختم و بهونه گرفتن منو پدرش باهاش بازی میکنیم پارک میبریمش خونه پدر خودم و اون یکی پدر بزرگش ، هفته ای 3 بار ژیمناستیک صبح ها مهد کودک میبریمش ولی فایده نداره در طول روز یکبار اونجا نره. هر وقت باهاش مخالفت میکنیم کلی اشک میریزه جوری که بعضی از همسایه ها فکر میکنن بچه رو در حد مرگ زدیم یعنی وقتی میگیم فقط بخاطر این گریه میکنه که از اونجا آوردیمش پس یا نمیزاریم بره اونجا همه تعجب میکنن موندم چکار کنم خیلی بهم ریختم میترسم رفتار اونا با بچم باعث بشه رو اعتماد بنفس و همین طور غرور بچم تأثیر بزاره، متأسفانه مشکل من با حرف زدنم حل نشده یعنی هر چه با زبان خوش با بچه ها حرف زدم، تهدیدشون کردم حتی بقیه هم واسطه شدن که درست نیست بچه کلاس پنم خودش رو با بچه 5 ساله مقایسه کنه ولی به گوششون نمیره چون داییم و زن داییم گفتن که پسر منو بازی ندن اینم چون بازیش نمیدن باهاشون دعوا میکنه چون اونا دو نفرن و بزرگم هستن بازهم بچه من آسیب میبینه و بازهم من مجبورم دخالت کنم حتی 40 روز پیش که توی مراسم ختم پدر بزرگم بودیم با زن داییم دعوام شد سر اینکه پسرش پسرم رو زده بود
نظر و تجربه خود را برای دیگران ثبت کنید

تبلیغات ویژه

تجربه مادرانه
شما میتوانید در مورد موضوع زیر بحث و تبادل نظر کنید و در قسمت نظرات تجربه خود را با مادران در میان بگذارید :
موضوع انتخاب شده :
جدا کردن اتاق فرزندان
تجربه خودرا بنویسید
تبلیغات