در جوامع متعدد ارزشهای متفاوتی حاکم است، اما در تمام جوامع به برخی ارزشها توافق همگانی وجود دارد. یکی از این موارد زشت شمرده شدن دزدی است. به این معنی که دزدی در تمام جوامع صفتی نکوهیده و ناپسند به حساب میآید و باید پس از شناسایی علل به درمان آن اقدام شود.
دزدی از نظر لغت به معنی مال و ثروت دیگری را به صورت پنهان و غیرمشروع و بدون اجازه مالک صاحب شدن است. دزدی به هر صورتی که انجام گیرد باعث تضییع حقوق دیگران میشود. همچنین دزدی از چند طریق انجام میشود که عبارت است از دزدی از وسایل منازل، وسایط نقلیه و فروشگاهها.
معمولا دزدی به وسیله کودکان ابتدا از وسایل کوچک منزل مثل شیرینی و مدادرنگی و پول آغاز میشود، سپس به وسایل بیشتر و بزرگتری تعمیم مییابد.نوع اشیای دزدیده شده از سوی کودکان معمولا به سطح اقتضا و نوع فرهنگ و تربیت کودک در خانواده بستگی دارد.
بین دزدها علائم کم و بیش مشابهی مشاهده میشود. این علائم عبارتند از: برداشتن و پنهان کردن اشیای دیگران، گاهی ربودن اشیایی که فرد به آنها نیازی ندارد. انکار خلاف بودن دزدی و تقلب و ریا، بیتوجهی و نادیده انگاشتن حقوق دیگران، ناسازگاری اجتماعی،بیکفایتی و نداشتن اعتماد به نفس، فرار از منزل و مدرسه، دروغگویی، مخفی کردن وسایل دزدیده شده، پرخاشگری و ضرر رساندن به اطرافیان، کمفروشی، گرانفروشی، کمکاری، احساس حقارت و جیببری.
دزدی کودکان با توجه به سن
در کودکان دزدی معمولا زمانی خودش را نشان میدهد که مفهوم مالکیت و من و تو در آنها به وجود آمده باشد و این مفهوم تقریبا در چهار پنج سالگی پیدا میشود. کودکی که مفهوم و معنی مالکیت را درک نکرده و به حدود آن آگاه نیست و فرق مال خود و مال دیگران را نمیشناسد، اگر دست به مالی زند و آن را از آن خود کند نباید به حساب دزدی گذاشت.
هیچ گاه کودک ۲ سالهای را که بدون اجازه اسباببازی خواهر یا برادرش را برداشته، متهم به دزدی نمیکنند. اگر پس از سنین (چهار، پنج سالگی) شرایط مناسب نباشد، کودکان به تدریج دزدی خواهند کرد و با آن خو خواهند گرفت و رفتهرفته در رفتار آنان پایدارتر میشود. اگر این رفتار نامناسب کودکان در دوران کودکی اصلاح و درمان نشود، در دوران پس از بلوغ و بزرگسالی بیشتر نمایان خواهد شد و مشکلات و نابسامانیهای فراوانی برای خود، خانواده و اجتماع خود به وجود خواهد آورد.
ریشهیابی دزدی در کودکان
معمولا منشا دزدی نوعی محرومیت است. کودکانی که با محرومیتهایی مواجه میشوند و تربیت خانوادگی آنها طوری بوده که عزت نفس پایین نصیب او شده، برای از میان بردن آن محرومیت اقدام به دزدی میکند. این محرومیت میتواند متنوع باشد. بعضی محرومیتها عاطفی و روانی است، بعضی مادی و بعضی دیگر محرومیتها اجتماعی و فرهنگی هستند.
در محرومیت عاطفی و روانی، ناکامیها و مورد بیمهری و بیتوجهی والدین قرار گرفتن سبب میشود کودک به نوعی واکنش در برابر کمبودها دست بزند. دراینباره سرقت که با لجبازی و دروغگویی همراه است، نشانگر ناسازگاری کودک با محیط خانواده و انتقامجویی از والدین است. تحقیقات بسیاری که درباره دزدی کودکان صورت گرفته، نشان میدهد محرومیت از مهر و محبت والدین به ویژه مادر و جداییهای نسبتا طولانی از مادر در سنین خردسالی، تأثیر بسزایی در دزدی سنین نوجوانی و بزرگسالی دارد.
علل روانی دیگری مانند جبران احساس حسادت و نشان دادن خود، انتقام از والدین به هر علتی، تأمین پول برای صرف دیگران تنها به دلیل جلب محبت و یافتن جای پایی جدید در میان دوستان یا اینکه در بین آنان سخاوتمند معرفی شود، نداشتن احساس امنیت، آرزوی به دست آوردن اشیای پرزرق و برق، وجود نامادری و ناپدری، صدمه زدن به دیگران به منظور تخلیه عقدههای روانی، تلاش برای خارج شدن از محدودیت، تقلید از الگوها و نمونههایی که از طریق وسایل ارتباط جمعی دیده شنیده یا خوانده است. احساس تنهایی در خانه و رغبت به انجام عمل چشمگیر در این قالب تا خود را از تنهایی برهاند و سختگیریهای والدین از مواردی هستند که کودک را وا میدارند که دزدی کند.
در محرومیت مادی نیز زمانی که نیازهای مادی و چیزهای مورد علاقه او تأمین نمیشود، کودک اقدام به دزدی میکند. یعنی به علت عدم ارضای نیازهای مادی از قبیل تغذیه ناکافی، لباس نامناسب، نداشتن پول توجیبی و اسباببازی و مواردی از این قبیل کودک دزدی میکند. در چنین مواردی انگیزه تملک که دارای جنبه غریزی نیز هست، فرد را وادار به دزدی میکند، تنها به این دلیل که مالک شیئی شود.
در علل اجتماعی نیز کودک از الگوهای خود دزدی را یاد میگیرد. در یک اجتماع الگوها، پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده، فامیل، دوستان، همکلاسیها و همبازیها، معلم، همسایگان، مسئولان و ادارهکنندگان جامعه و کشور هستند. بعضی کودکان ممکن است یکی از اینها را الگوی خود قرار دهند و از آنان تقلید و به دزدی اقدام کنند.
کودکان کاملا حساس هستند و به شدت رفتار اطرافیان و الگوهای خود را زیر ذرهبین قرار میدهند و از رفتار آنها الگو میگیرند. بنابراین لازم است مسئولان کشور، والدین و مربیان سعی کنند محیطی را ایجاد کنند که در آن کودکان به نحو سالمی رشد کنند.
البته وقتی از دزدی حرفی به میان میآید، خیلیها فکر میکنند دزدی یعنی از دیوار مردم بالا رفتن یا با اسلحه به کسی یا جایی حمله کردن و مال او را گرفتن یا برداشتن یا اینکه با موتورسیکلت کیف از دست مردم قاپیدن. در حالی که کودکان تنها از این روشها الگو نمیگیرند، بلکه بیشتر از دزدیهای غیرمستقیم الگوبرداری میکنند.
مثلا کودکی که میبیند پدر او کالاها را انبار کرده و پس از مدتی به چند برابر قیمت میفروشد، به صورت عملی دزدی را یاد میگیرد، هر چند پدر او در زبان و گفتار دزدی را زشت میداند. کودکی که در کتاب یا مجله میخواند یا به هر طریقی میفهمد که وظیفه فلان ارگان، اداره یا مسئول انجام کاری است ولی میبیند آن کار صورت نمیگیرد یا کمتر و ناقص صورت میگیرد، به صورت عملی دزدی را یاد میگیرد.
متأسفانه در جامعه در مواردی یک آفتابه دزد به اشد مجازات محکوم میشود ولی یک دزد حرفهای چند میلیاردی به مقام و موقعیتی نیز دست مییابد. در چنین مواردی مسلما نه تنها کودکان بلکه بزرگسالان نیز تشویق به دزدی میشوند و همه سعی میکنند در حد بالایی دزدی کنند.
چند نکته مهم
بنابراین برای اینکه کودکانمان دزد بار نیایند، سعی کنیم:
با مشاهده اولین دزدی کودک با برگرداندن آن به صاحبش به او بفهمانیم که متوجه شود اعمال و رفتارش تحت کنترل دقیق است و نباید چیزی که متعلق به دیگران است، برداشته شود.