قدمت یک کشور به اندازهی قدمت فرهنگ و پیشینهی تاریخی و تمدنی آن است. ماندگاری یک فرهنگ نیز به طور مستقیم به انتقال سینه به سینه مؤلفههای آن بستگی دارد. پایه و بنای یک فرهنگ، اسطورهها، الگوها، نمادها و اسوههایی هستند که رفتار، کردار و اعمال شاخصی داشتهاند و باعث پویایی، رشد و پیشرفت آن جامعه بودهاند؛ الگوهایی که خود در درون آن فرهنگ پرورانده شدهاند. وقتی فردی فرهنگی را میپذیرد، یعنی تمام مشخصههای آن را درونی میسازد و رفتاری که خروجی آن است کاملاً با باورها، اعتقادات و نگرشهای آن فرهنگ پذیرفتهشده مطابقت دارد. در نتیجه، انتظار میرود سیاستگذاران و فعالان رسانهای حوزهی کودک، ویژگیهای افرادی نظیر سلمان فارسی، پوریای ولی، آرش، فریدون، رستم و... را برای کودک ایرانی به تصویر کشند تا خلقوخوی این کودک در چارچوب فرهنگ اسلامی و ملی پرورش یابد.
به نظر میآید جای خالی چنین اسطورههایی در جامعهی امروز ایران مشهود است و هر ایرانی آن را احساس میکند؛ تا جایی که کودک ایرانی مرد عنکبوتی را بهتر از پوریای ولی و بتمن را بهتر از رستم میشناسد. این شاید زنگ خطری است برای فرهنگی غنی که اسطورههایش را امروزی نکرده و در زمانهای پیشین جا گذاشته است.
حتی این موضوع قابل اهمیت است که ساخت شخصیتهای خیالی بدون وجود خارجی نیز باید در داخل همان فرهنگی صورت گیرد که کودک متعلق به آن است. این ساختن هیچ منافاتی با حقیقت ندارد، زیرا شخصیت خیالی با کنار هم قرار دادن خصلتهای نیک یک فرهنگ، به مرحلهی خلق میرسد.از هنگامی که رادیو و به خصوص تلویزیون در ایران جایگاه ویژهای در بین مردم یافتند و اصطلاح «وسایل ارتباط جمعی» همگانی شد، «فرهنگ انبوه» نیز متولد شد که حاکی از ارتباط رسانهها با عموم جامعه است (ستاری، 1385، ص 69). ظهور صنعت و فناوریهای ارتباطی، تأثیرات فرهنگی عمیقی بر جامعه داشته است. وسایل ارتباط جمعی، نقش انتقال فرهنگ به جریان زندگی مردم را دارد (باهنر، 1385، ص 17) و رسانهها در این عرصه، مسئولیت مهمی را عهدهدار شدهاند که در واقع یک ارتباط دوسویه را باعث میشوند: «تأثیر از مردم» و «تأثیر بر مردم». همان طور که محسنیان راد در کتاب خودش «روشهای مصاحبه خبری»، هدف از ارتباط را تأثیرگذاری قلمداد کرده است (محسنیان راد، 1389، ص 78).
«تأثیر از مردم» بیانگر این مسئله است که رسانه باید فرهنگ مردم، آرمانها و خواستهای آنان را بشناسد و به تغذیهی مخاطبان خود بپردازد. اما «تأثیر بر مردم» مسیر و هدفی مهمتر را در بر میگیرد که یکی از وظایف سنگین رسانهای است. رسانهها، به عنوان یکی از قدرتمندترین ابزار تأثیرگذار در عصر حاضر، باید با شناخت عمیق بنیادهای فرهنگ خود، در احیا و انتقال آن کوشش کنند. مجموعهی افراد جمعشده در زیر چتر رسانه، هر یک به عنوان هنرمندی تأثیرگذار، باید نقش حافظ و نگهبان بودن برای فرهنگ خود را، به نحو احسن به انجام برسانند. آنان باید بتوانند فرهنگ رشدیافته و غنیشده در طول تاریخ را با بستهبندی امروزین و قابل هضم و درک برای مخاطب هدف، به منصهی ظهور برسانند. در واقع یکی از وظایف کارگزار فرهنگی، توانمند کردن مردم برای هضم ارزش یک کار هنری است (باهنر، 1385، ص 19). زمانی که مخاطب هدف برنامههای فرهنگیـهنری کودک است، این وظیفه پررنگتر میشود.
در اواخر قرن بیستم بود که به حقوق فرهنگی در توسعهی ملی کشورها به طور خاص پرداخته شد. در این زمان، نقش کارگزار فرهنگی به عنوان سیاست فرهنگی جدید، مورد توجه قرار گرفت. «کارگزاری فرهنگی شامل همهی زمینههایی است که به مردم، امکان دسترسی به زندگی متعالیتر، فعالتر و خلاقتر را از خلال انطباق بهتر با دگرگونیها، ارتباط با دیگران و مشارکت مؤثر در زندگی اجتماعی به همراه تکامل شخصیت، میدهد.» (همان، ص 17)
ضرورت این مهم در هر جامعهای، چه با پیشینهی فرهنگی بسیار طولانی و تمدنی چندین هزارساله و چه در جامعهای با قدمت فرهنگی نه چندان طولانی، احساس میشود و اجرای این مهم، در حال حاضر، از وظایف سنگین رسانههاست. وسایل ارتباط جمعی در این راستا، هم باید از کارگزاران فرهنگی حمایت کنند و هم خود به عنوان کارگزاری توانمند و متعهد، مردم را به استفاده از کالاهای فرهنگی ترغیب نمایند. در اینجا تبلیغات فرهنگی جایگاه ویژهای در تبلیغات رسانهای مییابد (همان، صص 20 و 21).
حال این امر مهم بر عهدهی تمام دستاندرکاران فرهنگی و هنری ماست؛ اعم از هنرمندان و سازندگان، رسانهها و به ویژه رسانهی ملی و برنامهریزان و مسئولین فرهنگی که باید به این امر مهم توجه بیشتری مبذول دارند.