کودک در مراحل اولیه کودکی، در سطحى است که سرشار از انرژى است و مىتواند فعالیتهاى ساده را طرحریزى کند و به تنهایى انجام دهد. وقتى به این سطح از آمادگى رسید، خواستار آن است که هر چیز دیگرى را امتحان کند. اگر به مقصود خود نرسد، به سهولت ناامید مىشود و به بدخلقى و ناسازگارى کشیده مىشود. به همین دلیل، این مرحله با ظهور مکرر خشونت و پرخاشگرى شناسانده شده است. بنابراین، در این مرحله هم براى والدین و هم معلمان ضرورى است که به کودک، در درک آنچه مجاز و قابل انجام است و نیز آنچه غیرمجاز شمرده مىشود، کمک کنند. پس، کودک نیاز دارد که براى هدایت انرژى خود و انجام فعالیتهاى قابلقبول، مورد حمایت و کمک دیگران قرار گیرد.
در سالهاى اولیه کودکی، کودک نیاز مبرمى به ارتباط فرد به فرد با بزرگترها دارد. به همین دلیل، هنوز هم به مهارتهاى عملکردى مؤثر در گروههاى بزرگ نیاز دارد و چنین مهارتهایى را بطور کامل دارا نیست. در حالی که کودکان سه ساله هنوز هم به تأیید فیزیکى و تماس بزرگترها مانند مورد نوازش قرارگرفتن و گرفتن دست معلم و غیره نیازمندند، کودکان بزرگتر حتى با توجه کلامى دیگران نیز شاد و راضى مىشوند.
در سالهاى اولیه کودکی، الگوى بازى کودکان نشانهٔ تغییر رشدى آن هاست. کودک خردسال بیشتر به بازى انفرادى نیاز دارد که بعداً با بازى موازى دنبال مىشود، یعنى دو کودک در کنار هم و نه با یکدیگر به بازى مىپردازند. آنها ممکن است از یک وسیله نیز استفاده کنند، ولى مستقل از یکدیگر و بدون ارتباط زیاد با یکدیگر به کار و بازى بپردازند. کودکان ۳ تا ۴ ساله، بیشتر به بازى ارتباطى مىپردازند، یعنى آنها با کودکان دیگر نیز بازى مىکنند و مىتوانند وسایل خود را تا حد معینى به دیگران بدهند و با آنها شریک شوند ولى در عینحال نمىتوانند علایق فردى خود را فداى گروه کنند و به اصطلاح از گروه تبعیت کنند. از سن چهار و چهار ونیم تا شش سالگى است که کودک بیشتر و بیشتر به بازى اشتراکى روى مىآورد، یعنى در موقعیتهاى گروهى که هدف مشترکى را دنبال مىکنند به بازى مىپردازد. در اینجا تقسیمبندى مشخصى در کارها وجود دارد و هر کودک نقش معینى را بازى مىکند، براى مثال سازمان دادن جشن عروسى براى عروسکها.
در سالهاى اولیه کودکی، درک کودک از جنسیت نیز رشد مىیابد. قالبهاى نقشهاى جنسیتى (یعنى تفاوتها در رفتار مورد انتظار و نقشهایى که از پسران در مقایسه با دختران انتظار مىرود) نیز در حول و حوش این سنین شکل مىگیرد.
اگر کودکان محیطى ایمن و محبتآمیز و گرم در خانه نداشته باشند، و یا اگر متحمل هرگونه تجربه ناخوشایند شوند، غالباً بى نظمىهاى رفتارى در آنها شکل مىگیرد. براى مثال، رفتار خشونتآمیز غیرعادی، انزوا یا رفتار خجالتآمیز غیر عادی، اضطراب بىمورد، زیادهفعالی، برگشتپذیرى (یعنى برگش به اشکال رفتارى کودکانه مانند خیس کردن رختخواب، ناخنخورى و غیره). درک و شناخت والدین و معلمان نسبت به مشکلات کودک و به وجودآوردن نگرش اطمینان بخش بمنظور کمک به کودک، او را در غلبه بر اضطراب و ترسهایش یارى خواهد داد و او مىتواند بر این بىنظمىهاى رفتارى چیره شود. تنبیه کردن روشى مطلوب نیست و این امر سبب حقارت و اضطراب کودک مىشود.
به همیندلیل، یک معلم و یا مربى در سطح پیش از دبستان باید با محیط خانوادگى هر کودک تحتنظر خود آشنا شود و تماسهاى منظم و نزدیکى با والدین کودکان برقرار سازد.