رسانهها به ابزارهای انتقال پیامها از فرستنده یا فرستندگان به مخاطب یا مخاطبان گفته میشود؛ که شامل روزنامه، کتاب، رادیو، تلویزیون، ماهواره، تکنولوژیهای نوین ارتباطات و اطلاعات و اینترنت و… است. این وسایل دارای ویژگیهایی مانند پیامگیران ناآشنا، سرعت عمل زیاد و تکثیر پیام هستند.
رسانههای جمعی به عنوان یکی از عوامل جامعهپذیری، در کنار خانواده، محیط آموزشی و دوستان، نقش مهمی در رشد و تربیت جنبههای گوناگون زندگی کودک ایفا میکنند. رسانهها از نخستین سالهای کودکی با انسان همراه میشوند؛ چنانکه بر اساس پژوهشهای صورت گرفته، نوزادان نیز در حدود نیمساعت در شبانه روز تلویزیون تماشا میکنند. آموزهها و اطلاعات متنوعی از طریق رسانهها؛ بهویژه تلویزیون، به کودکان و نوجوانان ارائه میشود. در این تحقیق، تأثیرات رسانههای ارتباطی از قبیل تلویزیون، سینما، ویدئو، ماهواره و مطبوعات، در رشد و تربیت کودکان و نوجوانان مورد بررسی قرار میگیرد.
آیا برنامه کودک صرفاً سرگرمی است و یا لزوماً آموزشهایی نیز با خود دارد؟
در واقع برنامه کودک باید کودک را سرگرم کند و یا بـه او آموزش دهد؟
ابتدا عرض میکنم که سرگرمی قالب است. خداوند برای هیچ کس لهو و لعب را توصیه نکرده است. سرگرمی قالبی است برای اینکه کودک بـتواند از طـریق آن با دو مقوله ارتباط برقرار کـند. اول ایـنکه یک سری آموزشهای نظری و مهارتی از این مسیر انتقال مییابد مانند اینکه در فرهنگ خودمان کوچکتر باید به بزرگتر احترام بگذارد و دوم اینکه این آموزش را در رفتار نـمایش دهـیم و این یعنی تربیت کـنیم. البـته مقداری از این تربیت در قالب تعامل صورت میگیرد و مقداری از آن هم در فرایندهای همگنی اتفاق میافتد که در صدا و سیما برنامهریزی میشود. مانند اینکه اگر ما عمو پورنگ و خاله سارا و دیجیمون پخش میکنیم، ایـنها در کـنار یکدیگر مجموعهای از رفتارها را تکرار میکنند و کودک با آنها هم زاد پنداری میکند. اینگونه ما رفتار کودک را شکل داده و اصطلاحاً او را تربیت کردهایم. اتفاقاً تربیت در این معنای خود در دستور کار تلویزیون ما قرار ندارد. تـصور تـلویزیون ما ایـن است که یک سری سرگرمی خلق کند که بچهها پای تلویزیون بنشینند. بنابراین رفتار آن هم سرگرمکننده خواهد بـود. این به این معناست که برنامهسازان از ابزارهایی استفاده میکنند که کـودکان مـشتاق بـه تماشای تلویزیون شوند و در همین حد که تلویزیون ببینند هم کفایت میکند.
تلویزیون برای دستیابی به این هـدف، دو راهـ پیش رو دارد؛ اول اینکه به صورت طراحیشده محتوای مطلوب را طراحی و تهیه و سپس به تولید بـا کـیفیت مـطلوب و با جذابیت بالا اقدام کند و دوم اینکه از قالب برنامههایی استفاده کند که به تجربه دریافته کـه مخاطب بالایی را جذب میکند. بنابراین به دلیل آنکه معمولاً برنامهریزی بلند مدتی وجـود ندارد، از سادهترین این ابـزارها اسـتفاده میشود. ناگفته نباشد که تعدادی انیمیشن با کیفیت مطلوب نیز وجود دارد که با هزینههای بالا ساخته شده و باید آنها را بهطور جداگانه بررسی کرد. اما طبق قاعدهی «النادرُ کَالمَعدوم» این تولیدات اثـرگذاری و جریانسازی نمیکنند. قطعاً زمانی که معیار برای ساخت برنامه کودک، جذابیت باشد، آموزش به حاشیهی جذابیت تبدیل میشود. اتفاقاً این امر در درون خود یک نوع آموزش دارد و کودک متوجه میشود که آنچه مـهم اسـت سرگرمی، تفریح و شقوق آن است و نه آموزش و تربیت.
تلویزیون، رسانهای است که در همه جا وجود دارد و محتوای آن به دقت تهیه شده و غالباً در واقعگرایی آن، کودکان استنباط مفهومی از محتوای تلویزیون، دارند و نه درباره زندگی واقعیِ جهانی که تلویزیون، ظاهرا آن را ترسیم میکند. فرایند ارتباطات از راه دور و استفاده از ماهواره و دیگر رسانههای گروهی برای پخش امواج در سطح گسترده، شمشیری دو لبه است که میتواند پیآمدهای مثبت و منفی را به دنبال داشته باشد.
الگوگزینی کودکان و نوجوانان از رسانههای تصویری در دهههای اخیر، توجه پژوهشگران روانشناسی را به خود جلب کرده است. تلویزیون به عنوان وسیلهای برای شکل دادن افکار عمومی، با زیر پوشش قرار دادن معضلات اجتماعی و مسائل مربوط به سیاست داخلی و خارجی و همچنین با عرضه برنامههای تفریحی و نمایشیاش، نقش خود را مینمایاند؛ امّا بدون توجه به نوع برنامهای که از آن پخش میشود مانند مجلههای خبری، موسیقیها، مسابقههای تلویزیونی، نمایش مجموعهها و مانند آن. این وسیله ارتباطی در هر حال، ملزم به ارائه یک پیام ایدئولوژیک است.