درگیرىهاى خانوادگى
ما در مواردى با خانوادههائى مواجهیم که نابسامانىهائى دارند از جمله درگیرىهائى بین زن و شوهر وجود دارد که کودک شاهد آن است و فکرش بدان مشغول است. این امر زمینه را براى اشتغال فکرى و احساس ناامنى و در نتیجه تنبلى فراهم خواهدکرد.
متارکهها
در خانوادهاى که متارکهاى صورت گرفته و کودک چون توپى دست بدست مىشود گاهى در کنار مادر، زمانى در کنار پدر، نزد ناپدری، نامادری، عمّه، خاله و دیگران زندگى مىکند حال و اندیشه کار را نمىتواند داشته باشد و طبیعى است از تنبلى و بیکارى سر درآورد.
وابستگىها
چه بسیارند کودکانى که قربانى وابستگىهاى افراطى والدین خویشند و از بس به آنها وابستهاند نمىتوانند به مدرسه و معلم وابسته گردند. اسیرخانه و زندگى خویشند نمىتوانند دل به مدرسه و درس بدهند و بدان دلگرم و وابسته شوند و این خود عامل تنبلى آنهاست.
مسافرتها و دیدارها
گاهى تنبلى بخاطر سفرها، مهاجرتها، دید و بازدیدهاى بسیار و بالاخره عدماستقرار در مکانى واحد است. اینگونه عملکردها و توجهها زمینه را براى سربهوائى کودکان و عدمتوجه به درس و بحث و تکلیف فراهم خواهد کرد و آنها را در امر درس و مدرسه تنبل و تنپرور و بىاعتنا خواهد کرد.
معاشرت ناباب
گاهى باید ملاحظه و جستجو کرد تا دریابیم فرزندان ما با چه کسانى دوست و معاشرند. زیرا دوستىها و معاشرتهاى ناباب زمینه را براى بروز و ظهور بسیارى از مفاسد و از جمله تنبلىها و تنپرورىها فراهم خواهد کرد براین اساس ضرورى است والدین و مربیان به این امر توجه کنند.
زرق و برقهاى اطراف
در مواردى کودک در خانه و در محیط زندگى خود وسایل و اسباببازى و عوامل جلب و زرق و برق بسیارى دارد. کثرت اشتغال به بازى و توجه به سرگرمىها نمىگذارند کودک آنچنان که باید به کار و تلاش خود بپردازد و به درس و بحث توجه کند و این خود عامل تنبلى بسیارى است.
محیط آشفته
برخى از کودکان در محلههائى زندگى مىکنند که تعداد فرزندان آن منطقه بسیار و کنترل اولیاءشان درباره آنها اندک است. اینان همه گاه در شور و انبساطند و دلهاى شیفته دیگر کودکان را بسوى خود جلب کرده و آنان را از کار و تحصیل باز مىدارند و طبیعى است مادام که در چنان محیطى زندگى کنند دچار همان آشفتگى خواهند بود.
توقع بسیار از کودک
برخى از کودکان درحدّ خود کار و تلاشى دارند ولى میزان آن به اندازهاى نیست که توقع والدین را برآورده کند. طفل بهرمیزانى که کار کند براى والدین قانعکننده نیست و بازهم در خانه تنبل و بیکار خوانده مىشود. طفل در چنین صورتى ممکن است دست از همه کارها و تلاشها بکشد و خود را یکباره از همه آن قیدها رهائى بخشد.
کمک دیگران
برخى از کودکان در همان سنین خردسالى بگونهاى بار آمدهاند که کارشان را دیگران انجام دادهاند. مثلاً طفل مشق ننوشته و با گریه از مادر خواسته است که مشق او را بنویسد و مادر خطاکار و دلسوز کار او را انجام داده و طفل بر این اساس تنبل و بیکاره بار آمده است و در شرایطى که پدیدآمده او قادر به انجام دادن کار نیست.
سپر قراردادن تنبلى
برخى از کودکان در واقع و نفسامر تنبل نیستند بلکه آن را وسیله و سپرى قرار دادهاند تا در سایه آن به هدف خویش دست پیدا کنند. بعبارت دیگر طفل دربرابر والدین ضعیفالنفسى قرار مىگیرد و از ضعف آنها استفاده مىکند تا خواسته خود را جامه تحقق بپوشد. مىگویند فلان کار را انجام بده تا مشق بنویسم و... و این امر تدریجاً در آنها بصورت عادت در مىآید.