top
تاثیرات اعتیاد والدین بر کودکان

تاثیرات اعتیاد والدین بر کودکان

تاثیرات اعتیاد والدین بر کودکان

 

  • زندگی کردن در خانواده هایی که با مشکل اعتیاد روبرو هستند اغلب بسیار دشواراست و به همین علت  در خانواده های آسیب دیده از اعتیاد، افراد با انواع مشکلات عاطفی، روحی،  روانی و اختلال های رفتاری روبرو می شوند. بیماری اعتیاد، اعضای خانواده فرد معتادرا تحت فشارهای عصبی غیر عادی قرار می دهد. بر اثر اقدامات و رفتارهای ترسناک و غیر منتظره – که از ویژگی های زندگی با یک فرد معتاد است – روند معمولی زندگی در این خانواده ها مختل می شود. آنچه که در باره خانواده معتادان گفته می شود با آنچه که حقیقتا آنها به چشم خود می بینید و تجربه می کنند متفاوت بوده و با نگاهی دقیق تر متوجه می شویم که درون زندگی خانواده معتاد با بیرون آن تفاوت بسیار دارد. فرد معتاد یا اعضای خانواده او برای حفظ شالوده و بنیان خانواده ای که به تدریج در حال از هم پاشیده شدن است، ممکن است مسائل را وارونه جلوه دهند، صحنه سازی کنند و یا حتی وجود اعتیاد و مشکلات ناشی از آن در خانواده خود را انکار کنند. همه ابعاد زندگی خانوادگی بر اثر مبتلا شدن یک یا چند عضو خانواده به بیماری اعتیاد با مشکل روبرو شده و اعضای خانواده به تدریج کنترل اوضاع را از دست می دهند. بر اثر انکار کردن مصائب و مشکلات ناشی از اعتیاد، مسائل جزئی و پیش پا افتاده مهم جلوه می کنند و مسائل مهم و جدی کم اهمیت و ناچیز شمرده می شوند و بدین ترتیب کنترل مشکلات از دست اعضای خانواده خارج می شود.
  • حضور در محیط آشفته و خطرناکی که زندگی خانواده معتادان را دربر گرفته است، باعث می شود تا احساس نیاز و وابستگی کودکان به والدین خود؛ با ترس و نگرانی همراه باشدکودکان خانواده های معتاد در دوران جوانی ممکن است با هیجانات و احساسات شدید روحی روانی روبرو شده و به علت عدم برخورداری از حمایت و تربیت مناسب خانوادگی نتوانند این مسائل و مشکلات روانی را درک و آنها را حل و فصل کنند؛ در نتیجه معمولا نوجوانی که در یک خانواده معتاد پرورش یافته است رفتارهای تدافعی شدیدی از جمله: نادیده گرفتن احساسات خود، انکار وجود مشکلات، مقصر دانستن دیگران، توجیه کردن و منطقی جلوه دادن مشکلات، روشنفکر نمائی، کنترل شدید، انزوا طلبی و گوشه گیری، ظاهر سازی یا خوددرمانی با هدف کنترل آشفتگی درونی  را در پیش می گیرد.

 

 

 

ساختار ناسالم خانواده

  • خانواده های عادی از قابلیت برقراری و حفظ ثبات در خانواده یا نظم بخشی درونی خانواده  – که در اصطلاح علمی به آن هوموستازی گفته می شود –  برخوردار هستند. اما زمانی که پای اعتیاد به دورن خانواده باز می شود، آنها دیگر نمی توانند مثل گذشته مسائل خود را سر و سامان دهند و در نتیجه نحوه برخورد آنها با مسائل و مشکلات عاطفی به شدت تغییر می کند. خانواده به عنوان یک نهاد، معمولاً تلاش می کند تا در درون خود تعادل و توازن ایجاد کند، اما در خانواده ای که یکی از اعضای آن معتاد است،  این توازن و تعادل برهم می خورد. فرد معتاد به خاطر مسائل و مشکلاتی که هم برای خود و هم برای اعضای خانواده اش ایجاد می کند، باعث می شود تا زندگی همه اعضای خانواده حالت غیر عادی پیدا کند. اعضای خانواده معتاد تلاش می کنند تا واقعیت زندگیشان را از خودشان، از فرزندانشان و از بستگان و اطرافیانشان مخفی نگه دارند. با آشفته شدن و بهم ریختن نظم زندگی خانوادگی، اعتماد و باور اعضای خانواده از بین می رود و آنها دیگر نمی توانند پیش بینی کنند که با چه حوادث و رویدادهایی روبرو خواهند شد. در این خانواده ها به حرف ها و وعده های هیچکس نمی توان اعتماد کرد و کسانی که اعضای خانواده برای برخورداری از ثبات و آرامش باید به آنها تکیه کنند، رفتاری در پیش می گیرند که ارزش و اعتباری ندارد. در چنین خانواده هائی کودکان و بزرگسالان نمی دانند که  به چه کسی می توانند اعتماد کنند. با پیشرفت و شدیدتری شدن بیماری اعتیاد، اعضای خانواده فرد معتاد نیز الگوهای رفتاری خاصی در پیش می گیرند و همین رفتارها به تدریج باعث آشفتگی و ناکارآمدی بیشتر می شود. در این گونه خانواده ها معمولاً کودکان به حال خود رها شده و مجبور می شوند تا خودشان گلیم خود را از آب بیرون بکشند و مشکلاتشان را حل کنند. در چنین خانواده ای هر کس که بخواهد به طور علنی با بیماری اعتیاد مقابله و مبارزه کند به عنوان خائن محسوب می شود. به همین علت اعضای خانواده ممکن است در دنیای درونی خود فرو بروند یا اینکه برای جلب توجه و محبت سایر اعضا یا والدین معتادشان با یکدیگر رقابت کنند. به علت خالی بودن جای یک فرد بزرگسال قابل اعتماد در خانواده، ممکن است کودکان خودشان نقش والدین را بازی کرده و برای جبران کردن محبت والدین، خودشاناز یکدیگر مراقبت و مواظبت کنند.
  • خانواده هایی که با بیماری اعتیاد دست به گریبان هستند، با محدودیت های عاطفی و روانی روبرو می شوند. اعضای این خانواده ها نمی توانند به راحتی حرف های دلشان را به یکدیگر بزنند و ابراز وجود کنند چون از آن می ترسند که حرف هایشان به وقوع یک فاجعه منجر شود. اعضای چنین خانواده هایی برای اینکه از گرفتاری های فرد معتاد در امان باشند  اغلب احساسات واقعی خود را مخفی می کنند. همه اعضا بسیج می شوند تا رفتارهای غیر قابل کنترل معتاد را مهار نمایند. آن ها هر روشی که به فکرشان برسد را امتحان می کنند تا معتاد را به قطع مصرف مواد و ترک کردن اعتیاد ترغیب کنند. آنها ممکن است با خشم و عصبانیت با او رفتار کنند یا او را تنبیه و یا طرد کنند. در واقع آنها برای مهار کردن اعتیاد و پیشگیری از متلاشی شدن خانواده هر کاری که از دستشان بر بیاید را انجام می دهند. زندگی روزمره در این شرایط باعث می شود که اعضای خانواده بطور مداوم در یک حالت التهاب و خطر زندگی کنند و به همین علت آسایش و آرامش همه آن ها برهم می خورد. همه گوش به زنگ هستند که مبادا فرد معتاد با رفتارهای پر خطرش بلائی بر سر خود یا دیگر اعضای خانواده بیاورد. آن ها همیشه در هراس هستند که فرد معتاد جرم و جنایتی مرتکب نشود یا برای تهیه پول مواد اثاثیه منزل یا سایر اموال خانواده را به سرقت نبرد. کودکانی که در این شرایط بزرگ می شوند، همیشه مراقب هستند تا خود را از هر گونه خطر جانی نجات داده و در مواقع بحرانی برای خود پناهگاهی پیدا کنند.

 

کمبود ارتباطات اثربخش

  • هیچ یک از اعضای خانواده معتاد حاضر نیست که درباره مشکل اعتیاد در خانواده صحبت کند چون قبول کردن و روبرو شدن با این موضوع برای اعضای خانواده بسیار سخت و دردناک است. به همین دلیل آنها به تدریج از یکدیگر فاصله گرفته و ارتباطشان کم می شود. با این حال، زمانی که احساسات دردناک آن ها روی هم انباشته می شوند به یکباره عکس العمل هایی غیر عادی و شدید از خود نشان می دهند. بروز چنین رفتارهای غیر ارادی و خشن از اعضا ، خانواده را به مرکز تولید و ایجاد بی وقفه آسیب ها و ضربات روحی و روانی تبدیل می نماید. ضربات روحی و روانی به بخشی از زندگی روزمره هر یک از اعضای خانواده تبدیل شده و باعث می شود تا آنها نتوانند رفتاری متوازن و متعادل با یکدیگر داشته باشند. احساس گناه و شرمساری اعضای خانواده از رفتارهای غیر عادی و نامعقول عضو معتاد، به همراه فشارهای عصبی که برای انکار اعتیاد عزیزشان متحمل می شوند، باعث می شود تا آنها از درخواست کمک خودداری کنند. به همین علت است که اعضای چنین خانواده هائی در زندگی فعلی و آینده خود با انواع  مختلف مشکلات روبرو می شوند. فرزندان خانواده های معتاد ممکن است نقش ها و مسئولیت هایی که وظیفه پدر و مادر آن ها است را عهده دار شوند و به دلیل اینکه اطلاعات زیادی در خصوص نحوه کنار آمدن با مسائل و مشکلات ندارند، احتمالا در ارتباط برقرار کردن با دیگران یا در محیط کارشان نیز دچار مشکلات زیادی می شوند.
  • زمانی که هیچ یک از اعضای خانواده درباره آنچه که بر سرشان آمده است صحبت نمی کند، کودکان مجبور می شوند تا خودشان به این فکر بیفتند که چگونه می توانند مشکل اعتیاد و اثرات ناشی از آن را به تنهایی حل نمایند. اگرچه که صحبت کردن در خصوص همه مسائلی که در خانواده به وجود می آید ضروری نیست، اما عدم موشکافی و صحبت کردن در مورد مسائل مهم باعث بروز سوء تفاهم، سردرگمی و یا کج خیالی اعضای خانواده می شود. صحبت کردن و تجزیه و تحلیل مشکلات باعث می شود تا از بروز عصبانیت در خانواده پیشگیری شده و از تا حدودی از بروز مسائل و مشکلات روحی و روانی در مراحل بعدی زندگی جلوگیری گردد.
  • مسائل و مشکلاتی که خانواده معتاد با آنها روبرو اس موقتی نبوده و بلکه بدون وقفه ادامه دارد. برای کودکانی که در یک خانواده معتاد رشد می کنند، ممکن است هیچ نقطه امن و پناه گاهی وجود نداشته باشد؛ چون افرادی که کودکان باید به آغوش آنها پناه ببرند خودشان از مشکلات ناشی از بیماری اعتیاد در عذاب هستند و نمی توان از آنها انتظار داشت که بتوانند توجه و محبت کافی به کودکان داشته و آن ها را به طور کامل تحت حمایت خود قرار دهند. اگر برای بهبودی عضو معتاد خانواده اقدامی صورت نگیرد، تاثیرات ناشی از اعتیاد و رفتارهای ناهنجار و غیر معقولی که اعضای خانواده برای کنار آمدن با فرد معتاد و زندگی خانوادگی در پیش می گیرند به رفتاری عادی و دائمی تبدیل می شود. افراد خانواده معتاد همواره با ذهنی آشفته و دردناک زندگی می کنند و همیشه یا می خواهند از محیط خانه فرار کنند یا در برابر دیگر اعضا عصبانی و پرخاشگر می شوند. در صورت طولانی شدن زندگی در این شرایط ناخوشایند، اعضای خانواده در معرض مبتلا شده به انواع مشکلات روحی و روانی قرار خواهند گرفت.

 

تاثیر آسیب ها بر کودکان 

  • ضربات روحی و روانی می تواند هم جسم و هم روح انسان را  تحت تاثیر قرار دهد. اضطراب شدید می تواند قسمتی از سیستم عصبی مغز انسان که احساسات و هیجانات را کنترل می کند ( سیستم لیمبیک ) را مختل کند. از آنجا که سیسم لیمبیک وظایف بسیار مهمی چون کنترل و تنظیم حالات روحی و روانی، اشتها و خواب انسان را بر عهده دارد در صورت مختل شدن فعالیت آن، رفتار و خلق و خوی اعضای خانواده معتاد نیز به شدت تحت تاثیر قرار می گیرد. بر هم خوردن تعادل درونی و روانی انسان می تواند به ایجاد ترس، خشم و غم و اندوه منجر شود. عدم توانایی در کنترل حالات روانی ممکن است به بروز اضطراب و افسردگی مزمن یا انواع مختلف اعتیادهای مواد مصرفی (اعتیاد به الکل، اعتیاد به مواد مخدر) و یا اعتیادهای رفتاری (اعتیاد به سکس، اعتیاد به قمار، اعتیاد به غذا، هم وابستگی) منجر شود.
  • وارد آمدن ضربه های روحی و روانی در دوران کودکی گاها  بر رشد فکری و عقلی کودک نیز تاثیرات مخربی می گذارد که عوارض آن تا مدت ها در وجود او باقی می مانند. اگرچه محیط پیرامون ما تا حدودی در شکل گیری جسم و روح ما نقش دارد، اما تربیت و محیط خانواده نقش اصلی را در شکل گیری شخصیت انسان بازی می کنند. کوچکترین رفتار و برخورد والدین با یکدیگر یا کسانی که مسئولیت سرپرستی کودک را بر عهده دارند، در شکل گیری شخصیت و خلق و خوی کودک و رشد فکری و جسمی او تاثیر می گذارد. در حقیقت رویدادها و تجربیات دوران کودکی از چنان قدرت و نفوذی برخوردار هستند که در تمامی طول عمر، ما را به حال خود رها نمی کنند و رفتار و کردار ما را تحت تاثیر قرار می دهند. در واقع محیطی که ما در آن زندگی می کنیم سیستم لیمبیک و وضعیت روحی و روانی ما را شکل می دهد. امیگدال یعنی آن قسمت از مغز انسان که واکنش های مربوط به درگیری، فرار، و بی حرکت ماندن را بر عهده دارد در ابتدای تولد شکل گرفته و کاملاً فعال می باشد. به این ترتیب کاملا منطقی است که یک نوزاد، کاملاً به درد و رنجی که به او وارد می شود واکنش نشان می دهد. بخش هیپوکمپوس مغز که وظیفه ارزیابی و تجزیه تحلیل رفتارها را بر عهده دارد و تشخیص می دهد که آیا خطری انسان را تهدید می کند یا نه، تا پیش از چهار یا پنج سالگی به طور کامل فعال نمی شود. علاوه بر این، قسمت کورتکس پریفرانتال، تا قبل از رسیدن کودک به سن یازده سالگی یا اندکی بیشتر کامل نمی شود. به این ترتیب هنگامی که کودکی دچار ترس می شود، به هیچ وجه درک نمی کند که چه حادثه ای در اطراف وی رخ داده است. کودکان از توانائی لازم برای درک و شناخت عاملی که باعث ترس می شود و میزان خطری که آنها را تهدید می کند محروم هستند. به همین دلیل آنها برای کمک به برقراری آرامش خود، به یک عامل بیرونی نیاز دارند و این عامل در بیشتر مواقع والدین کودک هستند. حتی یک حیوان دست آموز خانگی یا یک خردسال بزرگتر دیگر نیز می تواند برای به دست آوردن آرامش به کودکی که دچار ترس و نگرانی شده است کمک کند. اگر کودکی که دچار ترس و وحشت شده است از حمایت اطرافیانش برای به دست آوردن آرامش محروم باشد، ذهن وی با یک مشکل جدی روبرو می شود؛ چرا که درک و فهم او به اندازه کافی برای درک مسائل و رویدادهائی که در اطرافش می گذرد رشد نکرده است. این گونه رخدادها در ذهن و حافظه کودک غیر قابل درک و هضم بوده و لذا اثرات مانداگاری در ذهن وی می گذارند.  
  • سیستم های عصبی ما انسان ها حالت کاملا مستقل ندارند، بلکه با سیستم های عصبی کسانی که در اطراف ما قرار دارند نیز در ارتباط هستند و همین ارتباط به ما کمک می کند تا جسم و روان خود را کنترل کرده و تحت نظم و قاعده درآوریم. کودکان به ارتباط بی وقفه عاطفی و احساسی با والدین خود نیاز دارند تا شخصیت آنها برای انتخاب راه و مسیر مورد نظرشان رشد کرده و تکامل یابد . به بیان دیگر تنها از طریق روابط موثر و موفقیت آمیز است که ما می توانیم از استقلال فکری لازم برخوردار شویم. در شرایطی که یکی از والدین معتاد است و و الگوی خوبی برای ایجاد توازن و تعادل در رفتار سایر اعضای خانواده محسوب نمی شود ،کودکان در فراگیری مهارت های زندگی با مشکل روبرو می شوند. در چنین خانواده هایی، کودکان از هر آنچه که در اطرافشان می گذرد تاثیر می پذیرند. حوادثی که در اطراف کودکان و درمحیط خانواده آنان رخ می دهد نه تنها در روح و روان آنها تاثیر می گذارد، بلکه سیستم عصبی آنها را نیز تحت تاثیر قرار داده و در اغلب موارد به ایجاد مشکلات روحی و روانی و اختلالات دوران پس از ضربه های روحی منجر می شود.

 

وی‍‍ژگی های فرزندان والدین معتاد

توانائی فرار از خطرات فرضی یا واقعی از جمله عواملی است که به دلیل اختلال های دوران پس از آسیب های روحی و روانی بروز می کند. کودکانی که توسط والدین معتاد پرورش یافته اند نمی توانند به راحتی از خطرات و حوادث هولناک  فرار کند و در این شرایط هیچ ابزاری نیز برای دفاع از خود در اختیار ندارند و در ضمن نمی توانند درک کنند که چرا با آنها بدرفتاری می شود. به همین علت این گونه کودکان در دوران بزرگسالی نیز نمی توانند خود را با اوضاع و احوال و محیط اطرافشان هماهنگ و سازگار کنند چون در دوران کودکی والدین آنها معتاد بوده و مهارت های زندگی را به آنها آموزش نداده اند.

زمانی که این اشخاص بزرگ می شوند ممکن است ویژگی ها و خصوصیت زیر در آنها به وجود بیاید:

۱. درماندگی: این گونه افراد در کودکی همواره تلاش کرده اند که والدینشان را راضی کنند تا شاید رفتارهای بهتری از خود نشان بدهند. از آنجایی که به علت وجود بیماری اعتیاد، اغلب این تلاش ها بی نتیجه بوده و با شکست مواجه شده اند، این کودکان در بزرگسالی خود نیز در برابر ناملایمات زندگی احساس درماندگی و بیچارگی می نمایند. تسلیم شدن آنان در برابر بیماری اعتیاد، در دوران کودکی،  باعث می شود تا آنها همواره  در برابر مشکلات زندگی به راحتی تسلیم شوند. 

 

۲. افسردگی: احساس غم و اندوه درونی و احساساتی که فرصت بروز یافتن و نشان داده شدن پیدا نکرده اند، دنیای درونی انسان را تحت تاثیر قرار داده و به ایجاد نوعی سیستم دفاعی در برابر اضطراب منجر می شوند. خشم، عصبانیت و اندوهی که امکان بروز دادن و برطرف ساختن آنها وجود ندارد سبب می شود تا کودکان اعتیاد به علت پرورش یافتن در کنار والدین معتاد احساسات واقعی خود را نشان ندهند و غم و غصه های خود را به درون خود ریخته و به انزوا و افسردگی دچار شوند.

 

۳. اضطراب: این افراد در کودکی از اضطراب و نگرانی شدید رنج برده اند و در زندگی هرگز از اعتماد به نفس و تعادل روحی و روانی کافی برخوردار نبوده اند. به دلیل اینکه رفتار پدر یا مادر معتاد آنها هر لحظه در حال تغییر بوده است، آنها از یک زندگی متعادل و قابل اطمینان محروم بوده اند. بر اثر اضطراب و نگرانی های بی وقفه و بیش از اندازه، آسایش این افراد بر هم خورده و همواره در نگرانی و اضطراب از وقوع اتفاقات ناگوار به سر می برند.   

 

۴. سرکوب احساسات:  در افرادی که در خانواده های معتاد بزرگ شده اند به عنوان یک راه حل دفاعی نوعی سردی در بروز احساسات و درخود فرو رفتن به وجود می آید. زندگی کردن در کنار والدین معتاد موجب می شود تا کودکان  در دروان بزرگسالی رفتاری غیر قابل پیش بینی از خود بروز دهند و احتمال معتاد شدن آنها به مواد مخدر به علت عذاب و مشکلاتی که در دوران کودکی متحمل شده اند بیشتر شود. این گونه افراد معمولاً در برابر مشکلات زندگی واکنشی از خود نشان نداده و احساسات واقعی خود را پنهان می کنند.

 

۵. استدلال غیر منطقی: کودکان اعتیاد به علت بزرگ شدن در یک خانواده معتاد، درک درست و صحیحی از اتفاقاتی که در اطراف آنها افتاده است نداشته اند. به همین علت در دوران بزرگسالی نیز کنار آمدن با وقایع و رویدادها زندگی برای آنها سخت و دشوار است چراکه هیچ ابزاری برای کنار آمدن با مشکلات به صورت منطقی در اختیار نداشته اند.

 

۶. عدم اعتماد در ارتباطات:  فرزندان خانواده های معتاد پس از رسیدن به سن بلوغ نیز بر اثر اختلال های شدید در دوران کودکی و رابطه متکی بر وابستگی شدید و شرایط غیر عادی زندگی، نمی توانند به دیگران اعتماد کنند و همیشه تصور می کنند که دیگران می خواهند به آنها صدمه بزنند. آسیب های روانی، احساسات سرکوب شده و گوشه گیری همراه با ترس در دوران کودکی باعث می شود تا این گونه کودکان در دوران بلوغ همان رفتار دوران کودکی را تکرار کرده و به علت گوشه گیری و انزوا، خود را از توجه و محبت دیگران محروم نمایند.

 

۷. بدگمانی: افرادی که در خانواده های معتاد بزرگ شده اند همیشه در اضطراب و نگرانی به سر می برند و از آن می ترسند که مبادا اتفاق ناگواری رخ دهد. به همین علت دلیل آن ها همواره با ترس و نگرانی رفتار و سخنان دیگران را زیر نظر دارند تا در صورت بروز خطر بتوانند خود را نجات دهند.

 

۸. وابستگی های ناسالم: این اشخاص به دلیل این که در کودکی از داشتن رابطه متعادل با پدر و مادرشان محروم بوده اند و هیچ وقت مورد حمایت قرار نگرفته اند تا شخصیت محکم و استواری داشته باشند در بزرگسالی نیز نمی توانند رابطه سالمی با دیگران برقرارکنند.  آنها در بعضی از مواقع نقش یک قربانی را بازی می کنند که همیشه محتاج تائید شدن توسط دیگران است. آنها با دیگران به دعوا و مشاجره می پردازند و نمی توانند با همنوعان خود روابطی معقول و سالم داشته باشند.

 

٩. طرز فکر افراطی: در مغز فرزندان بالغ والدین معتاد سیستم لیمبیک آسیب دیده است و در نتیجه آن ها در زمینه های مختلف از جمله فکر کردن  و بروز دادن احساسات خود دچار مشکل می شوند. این گونه افراد در زندگی به نشان دادن رفتارهای افراطی گرایش دارند و همه چیز را به صورت صفر و یک یا سیاه و سفید می بینند و نمی توانند دیدگاه متعادلی نسبت به زندگی داشته باشند.

 

١٠. بی ثباتی احساسی: افرادی که در خانواده های معتاد بزرگ شده اند، چون در کودکی همیشه با عصبانیت و پرخاش بی دلیل والدینشان روبرو بوده اند دعوا و مشاجره را از آنها یاد می گیرند، و یا به افرادی زود رنجی تبدیل می شوند که به هیچ رفتار ناخوشایندی علیه خود واکنش نشان نمی دهند. این گونه رفتارها نشان می دهد که آنها در دوران کودکی  آسیب های روحی و روانی جدی متحمل شده اند.

 

١١. رفتارهای خطرناک: کودکانی که در خانواده های معتاد پرورش یافته اند در بزرگسالی رفتارهای ناهنجاری چون رانندگی با سرعت بیش از اندازه، رفتارهای جنسی مخاطره آمیز، ولخرجی، زد و خورد، یا رفتارهای دیگری که زندگی فرد را به خطر می اندازد از خود نشان می دهند. این  گونه رفتار ها بیانگر آسیب های درونی است که فرد از آنها رنج می برد.

 

١٢. عدم ارتباط عاطفی:  جوانی که در یک خانواده معتاد بزرگ شده است نمی تواند بین مسائل و اتفاقات رابطه منطقی برقرار کند و همیشه حالتی آشفته و بهم ریخته دارد. همین آشفتگی درونی باعث می شود تا در زمینه های مختلف از عشق و دوستی گرفته تا خشم و نفرت رفتارهای افراطی و شدیدی از خود نشان دهد.

 

١٣. احساس گناه: زمانی که کودکان خانواده های معتاد بزرگ می شوند، از اینکه برای نجات خود، والدینشان را ترک کرده و خانه را رها کرده اند به نوعی احساس گناه می کنند.

 

١٤. مکانیزم های دفاعی: دوری کردن از دیگر اعضای خانواده، انکار کردن، سرکوب احساسات ، کوچک جلوه دادن مسائل، منطقی نبودن، وانمود کردن، و ایجاد شخصیتی نفوذ ناپذیر از جمله مکانیزم های دفاعی فرزندانی است که پدر یا مادر آنها معتاد بوده اند.

 

١٥. تکرار نمایش زندگی: از آنجا که فرزندان بالغ خانواده های معتاد هرگز قادر نیستند تا مشکلات دوران کودکی خود را حل کنند، برای حل کردن برخی از مشکلاتی که در زندگی خود با آنها روبرو می شوند نیز به طور غیر ارادی همان الگوهایی را انتخاب می کنند که والدین معتادشان انتخاب کرده بودند و همان راهی را در پیش می گیرندکه پدر یا مادر معتادشان در پیش گرفته بودند.

١٦. مشکلات ارتباطی: ناتوانی در تعادل و توازن رفتاری، تمایل به فعالیت شدید یا بی تحرکی، رفیق بازی افراطی یا گوشه گیری، داشتن اخلاق تند یا آرام، ناتوانی در اعتماد به دیگران یا اعتماد بیش از حد، ناتوانی از درک دوستی و محبت ابراز شده از سوی دیگران  و یا محبت بیش از اندازه به دیگران همگی از جمله مشکلاتی هستند که این افراد در ارتباط با سایرین به آنها دچار می شوند.

 

١٧. مستعد به اعتیاد: زندگی کردن در کنار والدین معتاد باعث می شود تا فرزندان خانواده های معتاد خودشان نیز گرایش بیشتری به اعتیاد داشته باشند، چون برای کنار آمدن با زندگی آشفته و ناهنجاری ها خانوادگی، تنها متوسل شدن به اعتیاد را یاد گرفته اند.

 

 دوران بزرگسالی کودکان اعتیاد

  • وقتی که جوانان پرورش یافته در خانواده های معتاد وارد روابط نزدیک و عاشقانه می شوند، احساس وابستگی و آسیب پذیری آنها که بخش عمده ای از هر گونه رابطه عاشقانه می باشد، ممکن است باعث احساس خطر و اضطراب دوباره آنان شود.  این افراد با آنکه ممکن است بسیار آرام به نظر برسند، اما از آشفتگی و اختلال در زندگی، و از اینکه مبادا مورد سوء استفاده قرار گرفته و خطری بر سر راه آنها کمین کرده باشد احساس نگرانی می کنند. آن ها به علت زندکی کردن در کنار یک پدر و مادر معتاد، به این نوع طرز فکر خو گرفته اند. مثلا در صورتی که مسائل و مشکلات آنها به راحتی حل شوند دچار سوء ظن می شوند. ممکن است رفتاری تند و واکنشی شدید از خود نشان دهند و برای خودشان گرفتاری ایجاد کنند؛ در حالی که می توانستند بدون هیچ مشکلی و به آرامی مساله ای را که پیش آمده بود حل کنند. این افراد گرچه ممکن است افرادی بی پناه و درمانده نباشند، اما به شدت احساس درماندگی می کنند. زمانی که احساس وابستگی و آسیب پذیری به سراغ آنان می آید، باعث می شود که خاطرات و رویدادهای دوران کودکی را به یاد بیاورند؛ در حالیکه هیچ دلیل و منطقی برای یاد آوری رویدادهای آزار دهند دوران کودکی وجود ندارد. در این لحظات آن قسمت از مغز آنان که مسئولیت ترغیب انسان به ادامه زندگی را بر عهده دارد فعال می شود، اما قسمت های پیشرفته تر مغز که مسئولیت فکر کردن و دلیل و منطق آوردن را بر عهده دارد به طور موقت دچار اختلال می شود. در نتیجه جوانانی که در خانواده های معتاد بزرگ شده اند با انبوهی از احساسات و هیجان های بر طرف نشده و برجای مانده از گذشته روبرو می شوند که بار دیگر در زمان حال و بدون آنکه فرد بداند که در اطرافش چه می گذرد بروز می کنند.
  • کودکانی که  توسط  پدر یا مادر معتاد بزرگ شده اند همیشه از فشارها و مشکلات عصبی و آسیب های روانی جدی و عمده ای در عذاب هستند.  آنها همیشه به شدت مراقب اوضاع و احوال و محیط اطراف خود هستند و چشم در چشم اطرافیان خود می دوزند تا اگر خطری آنها را تهدید کرد به موقع متوجه بشوند. اگر در دیگران حالت هایی را مشاهده کنند که  آنها را به یاد رفتارهای پدر یا مادر معتادشان بیاندازد به سرعت از خود واکنش نشان داده و تا حدودی خود را از خطر و تهدید دور می کنند. ممکن است آنها در دوران کودکی یاد گرفته باشند که اگر با انجام کارهای خوب و دلخواه خود موجبات رضایت والدینشان را فراهم کرده و روز آنها با آرامش سپری شود، آسیب کمتری متحمل شوند. این گونه رفتار ها که برای جلب رضایت خاطر دیگران در دوران کودکی در پیش گرفته می شوند در بزرگسالی نیز ممکن است ادامه پیدا کنند. همه این مسائل باعث می شود تا آنها نتوانند در فراز و نشیب روابط و مناسبات عاشقانه، زندگی راحت و آسوده ای داشته باشند.


مرتبه
مرتبه
نظر و تجربه خود را برای دیگران ثبت کنید

تبلیغات ویژه

تجربه مادرانه
شما میتوانید در مورد موضوع زیر بحث و تبادل نظر کنید و در قسمت نظرات تجربه خود را با مادران در میان بگذارید :
موضوع انتخاب شده :
جدا کردن اتاق فرزندان
تجربه خودرا بنویسید
تبلیغات