top
دروغگویی در خانواده از نگاه سنت رسولخدا(ص)

دروغگویی در خانواده از نگاه سنت رسولخدا(ص)

کارگروه تربیتی پرتال جامع و تخصصی کودک، مهدکودک و خانواده: تأکید بر صداقت در سخنان و رفتار رسول اکرم(ص) چنان بوده است که به نام «امین» ملقّب شده است و به پرهیز از دروغ نامور بوده است؛ تا آنجا که سخنی به دروغ از دهان شان خارج نشده است. ایشان صداقت را بنیاد نجات و رستگاری مردم دانسته و به گونه های مختلفی بر این نکته انگشت تأکید نهاده است. ایشان در جایی می فرماید:«ایّاکم و الکذب فان الکذب مجانب للایمان؛ از دروغ بپرهیزید که دروغ با ایمان ناسازگار است.»

دروغگویی در خانواده از نگاه سنت رسولخدا(ص)

در کتاب های اخلاقی اسلامی پس از بحث از دروغ به عنوان یک رذیلت و غیر اخلاقی شمردن آن و نقل احادیثی که هر نوع دروغی را غیر اخلاقی می شمارد، غالبا چند مورد مجاز شمرده شده است. یکی از آنها جواز دروغگوییِ شوهر به زن خویش قلمداد شده است و دیگری دروغ والدین به فرزندان خود به انگیزه های تربیتی. این استثنا عمدتا به روایاتی مستند است که از رسول خدا(ص) نقل گردیده است. در این مقاله، نویسنده پس از طرح تأکید پیامبر بر لزوم صداقت در زندگی و تعریف مورد نظر خویش از دروغ و بیان علت غیر اخلاقی بودن آن، به تحلیل این دو استثنا پرداخته است. وی پس از نقل احادیث مورد استناد و بررسی محتوای دلالی آنها و ارائه نظرگاههای مختلف، به نقد دیدگاه مسلط پرداخته و در کارآیی تفسیر رایج در این باره تردید کرده است.]

* *

صداقت به مثابه ارزشی اخلاقی

یکی از وجوه مشترک دعوت پیامبران الهی، دعوت به صداقت و پرهیز از بی صداقتی و دروغ بوده است. صداقت لازمه شناخت خود، معایب خویش و کوشش برای رهایی از کاستی های خود و تحقق خود یا خودشکوفایی است. کسی که با خود و دیگران صادق نباشد، نه خود را می شناسد و نه دیگران را و در همان حال هم خود را فریفته است و هم دیگران را؛ چرا که تصویری نادرست به خود و دیگران نموده است و این سدی است در برابر کمال. از این رو، یکی از اصول مشترک همه ادیان تأکید بر صداقت و دوری از خودفریبی یا دیگرفریبی است. در این مسئله تفاوتی میان ادیان ابراهیمی یا ادیان غیر ابراهیمی نیست. همه ادیان به یکسان صداقت را ارج می نهند و دروغ و بی صداقتی را مانع کمال دانسته محکوم می کنند.

تأکید بر صداقت در سخنان و رفتار رسول اکرم(ص) چنان بوده است که به نام «امین» ملقّب شده است و به پرهیز از دروغ نامور بوده است؛ تا آنجا که سخنی به دروغ از دهان شان خارج نشده است. ایشان صداقت را بنیاد نجات و رستگاری مردم دانسته و به گونه های مختلفی بر این نکته انگشت تأکید نهاده است. ایشان در جایی می فرماید:

«ایّاکم و الکذب فان الکذب مجانب للایمان؛ از دروغ بپرهیزید که دروغ با ایمان ناسازگار است.»

همچنین ریشه گیاهان را در دروغ دانسته می فرماید:

«الکذب یسقی اصول الشر کما سقی الماء اصول الشجر؛ دروغ ریشه های شر را آبیاری می کند، همان گونه که آب ریشه های درختان را.»

ایشان در نکوهش بی صداقتی تا جایی پیش می رود که می فرماید در شخص مؤمن ممکن است هر رذیلتی ریشه بدواند جر دروغ:

«المؤمن ینطبع علی کل شی ء الا الکذب؛ هر خصلتی در مؤمن جایگزین می شود، جز دروغ.»

به همین سبب چون از ایشان پرسیدند: آیا مؤمن زنا می کند؟ ایشان فرمود: ممکن است گاه چنین باشد. باز پرسیدند که آیا مؤمن دست به سرقت می زند؟ فرمود: ممکن است گاه چنین باشد. باز پرسیدند که: آیا مؤمن دروغ می گوید؟ فرمود:

«نه. کسانی دروغ پردازی می کنند که به خدا ایمان ندارند.»

از آنجا به نظر حضرت رسول اکرم(ص)، دروغ و بی صداقتی ریشه همه گناهان است، که با پرهیز از آن می توان از گناهان و رذایل دیگر نیز باز ایستاد. مردی نزد حضرت آمد و گفت: «من نماز نمی خوانم، زنا می کنم و دروغ می گویم. حال از کدام یک از آنها توبه کنم؟» ایشان فرمود: «از دروغ.» بدین ترتیب آن مرد پیمان بست که زان پس دیگر دروغ نگوید. اما چون خواست زنا کند، با خود گفت که اگر رسول خدا(ص) از من پرسید که پس از آن پیمان، زنا کردی؟ در صورتی که بگویم نه، دروغ گفته ام و اگر بگویم آری، مرا حد خواهد زد. پس از این گناه باز ایستاد. و چون می خواست همچنان نماز نخواند، با خود گفت که اگر رسول خدا(ص) از من پرسید آیا نماز خوانده ای؟ چه بگویم؟ اگر دروغ بگویم که پیمان شکسته ام و اگر راست بگویم مجازات می شوم. بدین ترتیب از آن دو گناه کبیره نیز باز ایستاد. دروغ نه تنها رذیلتی اخلاقی است، بلکه بازگوی خواری و پستی روح انسان است، به همین سبب از نشانه های دلاوری، صداقت است. از این رو حضرت رسول(ص) می فرماید:

«لا یکذب الکاذب الا من مهانة نفسه علیه؛ دروغگو، دروغ نمی گوید جز بر اثر خواری خودش نزد خود.»

توجه به این مسئله در نزد حضرت چنان بود که ایشان دست یافتن به جوهر ایمان را در گرو پرهیز از هر گونه دروغی، حتی در شوخی، می دانستند و می فرمودند:

«لا یجد عبد حقیقة الایمان حتی ... یدع الکذب فی المزاح؛ هیچ بنده ای حقیقت ایمان را در نمی یابد، مگر آنکه دروغگویی در شوخی را واگذارد.»

و برای کسی که هر گونه دروغ را حتی در شوخی هایش واگذارد، سه خانه را در جاهای مختلف بهشت تضمین و دروغ گفتن به برادر دینی را خیانتی بزرگ قلمداد می کرد:

«کبرت خیانة ان تحدث اخاک حدیثا و هو لک به مصدق و انت له به کاذب؛ خیانت بزرگی است که به برادرت سخنی بگویی که او تو را در آن راستگو بداند، اما تو در آن به او دروغ گفته باشی.»

سرانجام آنکه ایشان هیچ دروغی را شایسته مسلمانان نمی دانست و از آنان می خواست تا از آن یکسره باز ایستند. برای مثال به ابوذر فرمودند که هرگز هیچ دروغی از دهانش خارج نشود و تصریح می کردند که هیچ دروغی نگفته اند.

این توجه و حساسیت به صداقت، گسترش و رواج بحث های متنوعی را در متون اخلاقی ما در پی داشته است و عالمان اخلاق، ابعاد این مسئله را به استناد نصوص دینی کاویده و ادبیات ارجمندی را به میراث نهاده اند.

اما پرسشی که ذهن ما را می خلد آن است که آیا هرگز نباید دروغ گفت و آیا در موارد خاص، حتی اگر به بهای جان انسان بی گناهی تمام شود، باز باید صداقت به خرج داد و مایه مرگ کسی شد؟ به نظر نمی رسد که این تعمیم و حکم قاطع «هرگز دروغ مگو»، قابل عمل باشد و با شهود و درک عمومی ما سازگار نیست. اینجاست که همان کسانی که دروغ را پلید دانسته اند، در مواردی آن را مجاز و چه بسا واجب شمرده اند. نخستین داستان کتاب گلستان سعدی در باره دروغ وزیری نیکخواه و صداقت کُشنده وزیری بدخواه، با این نتیجه معروف که «دروغ مصلحت آمیز، به از راستی فتنه انگیز» به نیکی نشان دهنده این شهود است. حتی پیامبر اکرم که این همه بر صداقت و پرهیز از دروغ تأکید داشتند، در مواردی دروغ را مجاز می شمردند، که عالمان اخلاق و فقها آنها را در کتاب های خود آورده اند. اما جای این پرسش است که این موارد کدام است و به چه دلیل چنین استثنایی پذیرفته شده است. این پرسش را نگارنده به تفصیل در جای دیگری پیش کشیده و کوشیده است به آن پاسخ دهد، از این رو در اینجا از آن می گذریم. لیکن برخی از عالمان اخلاق، دروغگویی شوهر به همسر و دروغگویی والدین به فرزندان خود را از جمله این قبیل دروغ های مجاز دانسته اند و به سود آن استدلال کرده اند. برای مثال مرحوم ملا احمد نراقی، در این باره چنین می نویسد:

«هر گاه زن چیزی از شوهر بخواهد که قادر نباشد یا قادر باشد، اما بر او واجب نباشد، جایز است به او وعده دهد که می گیرم؛ اگر چه قصد او نباشد گرفتنِ آن و نگیرد.»

آیت اللّه سیدرضا صدر این مورد را مجاز شمرده آن را نشانه اهمیت زندگی زناشویی در اسلام و لازمه خوشبختی زن و شوهر دانسته می گوید:

«اسلام کاخ سعادت زناشویی را همیشه برپا می خواهد و برای حفظ این کاخ که خوشبختیِ دو تن یا بیشتر در آن می باشد، وعده دادن دروغ را اجازه داده است. شوهر اگر بتواند تقاضای زن را انجام دهد، بهتر و اگر نتواند یا صلاح نداند، باز هم تلخی زندگی زن و شوهر را نخواسته [است.] زن عواطفش لطیف است، نبایستی نومید گردد و شکرآبی میان دو همسر پیدا شود؛ پس این دروغ برای بشر سودمند است.»

اینان به استناد احادیثی چنین دروغی را روا شمرده اند، این احادیث که به آنها اشاره خواهد شد، تنها در دو یا سه مورد دروغگویی را مجاز دانسته اند که دروغ به زن یکی از آنها است، و تصریح کرده اند که تنها در این موارد می توان دروغ گفت.

اما برخی از عالمان اخلاق در همین حد باقی نمانده و موارد دیگری را نیز از باب وحدت ملاک به آنها افزوده اند که دروغگویی والدین به فرزندان خود، یکی از آنها به شمار می رود.

برای مثال ملا مهدی نراقی پس از نقل احادیثی که دروغ گفتن را در سه مورد مجاز می شمارد، می نویسد:

«گرچه این اخبار به مقاصد سه گانه منحصر هستند، لیکن دیگر مقاصد ضروری که در مصلحت از این موارد بالاتر یا در همان حد هستند نیز از باب اولویت یا اتحاد طریق، بدان ها ملحق می شوند.»

آنگاه موارد دیگری نام می برد که در آنها دروغ گفتن جایز است، هر چند در احادیث بدان تصریح نشده است. غزالی نیز پس از نقل موارد سه گانه دروغ مجاز می گوید که احادیث به صراحت این سه مورد را استثنا کرده است، اما موارد مشابه آنها را نیز می توان بدان ها پیوست.

یکی از مواردی که براساس اولویت یا اتحاد طریق، جزو دروغ های مجاز به شمار رفته است، دروغ به کودکان است. غزالی حکم دروغ به کودکان را از سنخ دروغ به زنان می شمارد و چون این یک را مجاز دانسته است، دروغ به کودکان را نیز مجاز می شمارد و می گوید:

«اگر کودک جز از راه وعده و وعید و ترساندن دروغین به مکتبخانه راغب نشود، این کار مباح خواهد بود.»

ملا مهدی نراقی نیز کودکان را به زنان ملحق می کند و می گوید:

«اگر کودک به نوشتن و دیگر کارهایی که به او فرمان می دهند جز به وسیله وعده و وعید و ترساندن راغب نشود، این کار جایز خواهد بود، هر چند که قصد وفای به آن در کار نباشد.»

ملا احمد نراقی (پسر نراقی بزرگ) نیز می نویسد:

«هرگاه طفلی را به شغلی مأمور سازی و او رغبت به آن نکند از مکتب رفتن یا شغلی دیگر، جایز است که او را وعده دهی یا بترسانی که با تو چنین و چنان خواهم کرد، اگر چه منظور تو کردن آن نباشد.»

آیت اللّه کنی نیز گرچه تصریح به این مسئله نمی کند، اما در بحث دروغ به خانواده و همسر، سیاق عبارت و ضمایر را به گونه ای سازمان می دهد که گویی ایشان نیز دروغ به کودکان را مجاز می شمارد.

مرحوم آیت اللّه خویی نیز از ظاهر روایاتی که دروغ به زن را مجاز می داند، نتیجه می گیرد که نه تنها دروغ به زن، بلکه به همه اعضای خانواده نیز جایز است.

بدین ترتیب با دیدگاهی مواجه هستیم که دروغ به کودکان را مجاز می شمارد و آن را از دایره غیر اخلاقی بودن بیرون می آورد.

بدین ترتیب، از نظر عده ای از عالمان اخلاق، در عین اعتقاد به قبح و غیر اخلاقی بودن دروغ، دروغگویی شوهران به همسران خود و والدین به فرزندان خویش اخلاقی است و از شمول نهی پیامبر اکرم(ص) مبنی بر دوری از هر نوع دروغی خارج است. حال جای این پرسش است که آیا واقعا چنین دروغ هایی اخلاقی است و با منظومه اخلاقی اسلام سازگار است یا خیر؟ و اگر دروغ رذیلت است، چرا دروغ شوهر به همسر خود یا والدین به فرزندان خویش مجاز شمرده شده است؟ در این نوشتار می شود دلایل این استثنا، تفسیرها و ملاک آن بررسی و ارزیابی شود و در دو بخش، پیش خواهد رفت: نخست دلایل جواز دروغ شوهر به همسر خود و دوم دلایل جواز دروغ والدین به فرزندان خویش.

لیکن قبل از ورود به بحث لازم است که اشاره ای کوتاه به مفهوم دروغ و دلیل غیر اخلاقی بودن آن بشود. غالبا دروغ به معنای گفتار یا رفتار خلاف واقع و یا کتمان واقعیت تعریف می شود. لیکن در کنار این نگرش مسلط، کسانی بر این نظرند که دروغ در مباحث اخلاقی به این معنا نیست، بلکه دروغ عبارت است از رفتار یا گفتار بر خلاف باور، و این مسئله ربطی به واقعیت امر ندارد، بلکه وابسته به نیت و باور گوینده یا عامل است. برای مثال اگر من با اینکه باور دارم امروز جمعه است، اظهار کنم امروز شنبه است، دروغ گفته ام، هر چند در واقع من اشتباه کرده باشم و در واقع امروز شنبه باشد. از سوی دیگر اگر امروز شنبه باشد و من به غلط معتقد باشم که امروز جمعه است و آن را ابراز کنم دروغ نگفته ام، هر چند اشتباه کرده ام و این اظهار خلاف واقع، اخلاقا نکوهیدنی نیست. اینجاست که باید میان خطا و دروغ که کاری است آگاهانه تفکیک کرد و این کاری است که غالبا به آن توجه نمی شود. نگارنده، این مسئله را به تفصیل در جای دیگری کاویده است، از این رو به همین مقدار اکتفا می شود. حال اگر این مطلب پذیرفته شود که من هنگامی که دروغ می گویم، چیزی را اظهار می دارم که خود بدان باور ندارم، از سوی دیگر در روابط اجتماعی و گفتگوها اصل بر درستی سخنانی است که از دهان کسی خارج می شود، در نتیجه اعتماد به گوینده مفروض گرفته شده است، در این صورت من با زیر پا گذاشتن این اصل عمومی مخاطب خود را فریفته و از اعتماد او سوء استفاده کرده ام. بدین ترتیب، گوهر دروغگویی سوء استفاده از اعتماد مخاطب و فریفتن او است. اگر این تعریف در باره دروغ پذیرفته شود، آنگاه علت، یا یکی از علل غیر اخلاقی بودن دروغ آشکار می گردد؛ مسلمان حق ندارد دیگری را بفریبد و از اعتماد او سوء استفاده کند. این کار خیانت است و خیانت کاری است غیر اخلاقی. اگر این مبنا پذیرفته شود، در این صورت دلیل مجاز بودن برخی از دروغ ها نیز روشن می گردد. برای مثال، من مجاز هستم که در هنگام جنگ و زیر شکنجه نیروی دشمن که از من خواستار اطلاعاتی در باره وضع نظامی کشورم می شود، دروغ بگویم، زیرا فریفتن او اشکالی ندارد و او حق ندارد از من خواستار صداقت گردد؛ این نکته ای است که بر آن اتفاق نظر است، هر چند کسانی مانند «کانت» با این نحو تحلیل نیز مخالفند و تکلیف به صداقت را تکلیفی مطلق در برابر دوست و دشمن می دانند، اما در اینجا سخن بر حوزه اخلاق اسلامی است و همه عالمان اخلاق دروغگویی به دشمن در هنگام جنگ را مجاز شمرده اند.

حال باید دید آیا دروغ به معنای فوق، یعنی سوء استفاده از اعتماد زن و فرزندان، اخلاقی است و اگر چنین است، به چه دلیل؟

یک: دلایل جواز دروغ به زن

مهم ترین مستند عالمان اخلاق برای مجاز دانستن چنین دروغی احادیثی است که از رسول خدا(ص) نقل می کنند و از آنها جواز دروغگویی شوهر به زن را استنباط می نمایند. اما مهم ترین روایت در این زمینه، حدیثی است که ام کلثوم دختر عقبة بن ابی معیط از حضرت رسول نقل می کند. این حدیث، مورد قبول غالب محدثان است و در عمده منابع روایی آمده است. احادیث دیگر نیز از نظر موضوعی شباهت بسیاری با این حدیث دارند و به نظر می رسند که نقل های دیگری از همان باشند. جالب این است که از ام کلثوم دختر عقبه، تنها یک روایت در صحیحین (صحیح بخاری و صحیح مسلم) آمده که همین حدیث است و همه محدثان و عالمان اخلاق آن را قبول کرده اند و آن را در کتاب های خود آورده و شرح و تفسیر کرده اند. مضمون این حدیث آن است که رسول خدا در سه مورد دروغگویی را مجاز شمرده است: در جنگ، برای اصلاح و دروغگویی میان زوجین. متن حدیثی که وی نقل می کند به شرح زیر است:

«لَمْ أَسْمَعْهُ یُرخِّصَ فی شَیْ ءٍ مِمِّا یَقُولُ النَّاسُ کِذْبا إِلاّ ثَلاث: اَلْحرْبُ وَ الإِصْلاحُ بَیْنَ النَّاسِ وَ حَدیثُ الرَّجُلِ امْرَأتَهُ وَ حَدیثُ الْمَرْأةِ زَوْجَها؛

نشنیدم که ایشان [رسول خدا] از مواردی که مردم در آنها دروغ می گویند، جز سه مورد را مجاز شمرده باشد: در جنگ، برای اصلاح میان مردم و سخن شوهر به زن خویش و سخن زن به شوهر خود.»

این حدیث با همه شهرتی که دارد، با الفاظ متفاوتی نقل شده است. گاه به نظر می رسد که این سه مورد را رسول خدا(ص) معین ساخته و گاه الفاظ روایت به گونه ای است که گویا ام کلثوم از سخنان حضرت چنین دریافته است که در این سه مورد دروغ رواست و در نتیجه این الفاظ از اوست؛ برای مثال شارح «ریاض الصالحین» هنگام نقل این حدیث و شرح آن می گوید که مقصود ام کلثوم از سه مورد: جنگ و ... است. با این حال این حدیث را عالمان شیعه و اهل سنت قبول کرده اند و به گفته مرحوم محمدباقر مجلسی، مضمون آن مورد اتفاق فریقین (= شیعه و اهل سنت) است. تقریبا همه محدثان اهل سنت این حدیث را نقل کرده و مضمون آن را پذیرفته اند، از جمله: بخاری، احمد حنبل، مسلم، ابوداود، ترمذی، طیالسی، عبدالرزاق، ابن حبان، طبرانی و بیهقی، همچنین در کتاب «المجالسة و جواهر العلم» طی سه صفحه بیش از پنجاه منبع ـ که این حدیث در آن آمده ـ معرفی شده است.

همین حدیث را دیگران با الفاظ زیر از ام کلثوم نقل می کنند:

«ما سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه ِ یُرَخِّصَ فی شَیْی ءٍ مِنَ الْکذبِ إِلاّ فی ثَلاث. کانَ رَسُولُ اللّه ُ یَقُولُ: لا أعِدُّهُ کاذِبا الرَّجُلَ یُصْلِحُ بَیْنَ اثْنَیْنِ یَقُولُ الْقَوْلَ لا یُریدُ بِهِ إِلاّ الاْءِصْلاحَ وَ الرَّجُلُ یَقُولُ الْقَوْلَ فِی الْحَرْبِ وَ الرَّجُلُ یُحَدِّثُ امرأتَهُ وَ ألمَرْأةُ تُحَدِّثُ زَوْجَها؛

نشنیدم رسول خدا چیزی از دروغ را مجاز شمرد مگر در سه مورد: رسول خدا(ص) می فرمود: «دروغگویش نمی شمارم، مردی را که میان دو تن آشتی برقرار می کند و سخنی می گوید که از آن جز اصلاح مقصودی ندارد و کسی که در جنگ سخن می گوید و مردی که با زن خود سخن می گوید و زنی که با شوهر خود سخن می گوید.»

اگر دقت کنیم، در این حدیث فقط مضمون، ثابت است و تقریبا بیشتر الفاظ این حدیث با حدیث قبل تفاوت می کند و تعابیر به کار رفته در آن چندان واضح نیست که مجددا به آن خواهیم پرداخت.

دیگران نیز احادیثی با همین مضمون از رسول خدا(ص) نقل کرده اند، که بعضی از آنها تنها دو نوع دروغ را مجاز دانسته اند، با این حال این حدیث مشهورتر است، از این رو همین روایت را مبنای بحث خود قرار می دهیم، اما پیش از تحلیل این حدیث، اشاره ای به شخصیت ام کلثوم مناسب است.

ام کلثوم، خواهرِ مادریِ عثمان بن عفان، خلیفه سوم، است که در آغاز بعثت به پیامبر(ص) ایمان آورد و در سال هفتم بعثت به حبشه هجرت کرد. گویند او نخستین زن قرشی بود که با پیامبر اکرم(ص) بیعت نمود. ابتدا با زید بن حارثه ازدواج کرد و پس از شهادت او در جنگ موته، به همسری زبیر بن عوام در آمد و چون از او جدا شد، با عبدالرحمان بن عوف ازدواج کرد و سرانجام به ازدواج عمرو بن عاص در آمد و در دوران خلافت امام علی(ع)، درگذشت. در کتاب بخاری و کتاب مسلم جز این حدیث، از او حدیث دیگری نقل نشده است. تذکره نویسان نیز در نقد و قدح او چیزی ننوشته اند و حدیث او را با دیده قبول نگریسته اند.

جز این روایت، روایات دیگری در این زمینه وجود دارد که پاره ای از آنها در اینجا ذکر می شود:

1. ابن شهاب می گوید:

«وَ لَمْ أَسْمَعْ یُرَخَّصُ فی شَی ءٍ مِمَّا یَقُولُ النَّاسُ کِذْبا إِلاّ فی ثَلاثٍ: الْحَرْبُ وَ اْلإصْلاحُ بَیْنَ النَّاسِ وَ حَدیثُ الرَّجُلِ امْرَأتَهُ وَ حَدیثُ المَرْأةِ زَوْجَها؛

نشنیده ام که در آنچه مردم دروغ می گویند، جز سه مورد جایز باشد: جنگ، اصلاح میان مردم و گفتگوی مرد با زنِ خود و گفتگوی زن با شوهرِ خویش.»

گفتنی است که این روایت، همان است که ام کلثوم آن را نقل کرده و برخی معتقد هستند که ابن شهاب آن را از ام کلثوم نقل می کند، اما نکته مهم آن که مُسلم نیشابوری ـ از راویان بزرگ اهل سنّت و صاحب کتاب صحیح مسلم ـ بر آن است که بخش سوم را به حدیث نبوی افزوده اند؛ و گرنه اصل حدیث تنها دو مورد را ذکر می کند: جنگ و اصلاح میان مردم.

2. اسماء بنت یزید از رسول خدا(ص) نقل می کند که ایشان فرمود:

«لا یَحِلُّ الْکَذِبُ إِلاّ فی ثَلاثٍ: یُحَدِّثُ الرَّجُلُ إِمْرَأتَهُ لِیُرْضِیَها وَ الْکَذِبُ فی الْحَرْبِ وَ الْکَذِبُ لَیُصْلِحَ بَیْنَ النَّاسِ؛

دروغ روا نیست، جز در سه مورد: مرد با زن خود گفتگو می کند تا خشنودش سازد، دروغ در جنگ و دروغ برای آنکه میان مردم اصلاح کند.»

همین حدیث را بیهقی از اسماء بنت یزید با همین مضمون ـ اما با الفاظی متفاوت ـ این گونه نقل می کند:

«لا یَصْلُحُ الْکَذِبُ إِلاّ فی ثَلاثٍ: الرَّجُلُ یَکْذِبُ لاِمْرَأتِهِ لِتَرْضی عَنْهُ أوْ إِصْلاحٌ بَیْنَ النَّاسِ أوْ یَکْذِبُ فی الْحَرْبِ؛

دروغ به صلاح نیست، جز در سه مورد: مرد برای زنِ خود دروغ گوید تا زن از او خشنود شود یا اصلاح میان مردم یا آنکه در جنگ دروغ بگوید.»

نواس بن سمعان نیز همین حدیث را از رسول خدا(ص) با این الفاظ متفاوت نقل می کند:

«إِنَّ الْکَذِبَ لا یَصْلُحُ إِلاّ فی ثَلاثٍ: الْحَرْبُ، فَإِنَّها خُدْعَةٌ وَ الرَّجُلُ یُرْضیِ اِمْرَأتَهُ وَ الرَّجُلُ یُصْلِحُ بَیْنَ النَّاسِ؛

دروغ به صلاح نیست، جز در سه مورد: جنگ، چرا که نیرنگ است و مرد زن خود را خشنود می سازد و شخصی که میان مردم اصلاح می کند.»

احادیث دیگری نیز مضمونی از این دست دارند. لیکن همین مقدار برای طرح بحث کافی است. در باره اختلاف الفاظ و سند این احادیث بحثی نمی کنیم، چرا که این بحث خارج از حوزه این نوشتار است. از آنجا که مضمون این حدیث و احادیث مشابه آن مقبول عالمان اخلاق و فقیهان بوده است، به بررسی دلالت های آن و ملاک استثنا بسنده می کنیم.

با این همه، از مقایسه این سه حدیث به دو نتیجه مختلف، اما بسیار مهم و کلیدی می رسیم. در حدیث ام کلثوم چنین آمده است: «وَ حَدیثُ الرَّجُلِ إِمْرَأتَهُ وَ حَدیثُ الْمَرْأةِ زَوْجَها» طبق این حدیث، زن و شوهر هر دو مجاز هستند که به یکدیگر دروغ بگویند، ولی در حدیث اسماء و حدیث نواس چنین آمده است: «یُحَدِّثُ الرَّجُلُ إِمْرَأتَهُ لِیُرْضِیَها» که نتیجه اش آن است که فقط مرد حق دارد به زنِ خود دروغ بگوید. همین نکته خاص می تواند سرنوشت بحث را دگرگون سازد و نتایج متضادی به دست دهد.

مبارکفوری در شرح حدیث اسماء هنگام نقل قسمت اول حدیث؛ یعنی «مرد با زنِ خود گفتگو می کند تا خشنودش سازد»، می نویسد: «قرینه آن از سرِ بی نیازی یا مقایسه و یا به وسیله راوی برای اختصار حذف شده است.» مقصود مبارکفوری آن است که این تعبیر، تعبیری مشابه داشته است؛ مانند «و گفتگوی زن با شوهرش» که خودِ پیامبر(ص) آن را ذکر نکرده است، چون که همین یک تعبیر گویای دیگری نیز می باشد. یا اینکه می توان از طریق مقایسه آن را به دست آورد. سومین احتمال آن است که این تعبیر در اصل حدیث بوده است، اما راوی آن را برای کوتاه کردن روایت، حذف کرده باشد.

گذشتگان نیز به این مسئله توجه نموده و غالبا بر آن بوده اند که زن و شوهر حق دارند به یکدیگر دروغ بگویند، از این رو نسائی در سنن خود، دو باب مستقل می گشاید. عنوان یکی را «الرخصة فی ان یحدث الرجل اهله بما لم یکن» می گذارد و در آن همین حدیث را نقل می کند و نتیجه می گیرد که شوهر می تواند به زنِ خود دروغ بگوید. عنوان باب دوم را «الرخصة فی ان تحدث المرأة زوجها بما لم یکن» می نهد و قسمت دیگری از همین حدیث را در آن نقل می کند و به این نتیجه می رسد که زن می تواند به شوهر خود دروغ بگوید، اما به تدریج سنت اخلاقی ما بر آن رفته است که این اجازه را تنها مختص مردان بداند و در آن باب بحث کند، حتی در منابع فقهی نیز این مسئله مسلّم شمرده شده است که تنها مرد حق دروغ گفتن به زن خود را دارد و دلیل هایی ذکر می شده که در آن تنها از حق مرد سخن رفته است. امروزه نیز این مسئله از مسلمات است و کتاب های اخلاقی، فقط دروغ مرد به زن را مجاز می دانند. سخنان ملا احمد نراقی و آیت اللّه صدر را خواندیم. آیت اللّه مهدوی کنی نیز در این باب می نویسد: «چون بسیاری از اوقات در اثر زیاده طلبی و چشم و همچشمی تقاضای خانواده فراتر از امکانات مرد و بیش از حد کفاف است، در چنین وضعی مرد بر سر دوراهی قرار می گیرد ...» و نتیجه می گیرد که مرد می تواند وعده های دروغین بدهد. نراقی پدر (ملا مهدی) نیز، پس از آنکه دروغ به زن را مجاز می شمارد، دروغ به کودکان را هم بدان ملحق می سازد. آیت اللّه خویی نیز دروغ گفتن شوهر به زن و فرزندش را مجاز می شمارد.

باری، مقصود برشمردن همه کسانی نیست که دروغ شوهر به زنِ خود را مجاز می شمارند، بلکه سخن آن است که دست کم در میان عالمان شیعه این اصل مسلّم شمرده شده است که تنها مرد می تواند به زنِ خود دروغ بگوید، اما در میان اهل سنّت جریان دیگری دیده می شود که از دروغ گفتن زن و شوهر به یکدیگر سخن می گوید. در هر صورت، بحث تاریخی این مسئله و اینکه چگونه نگرش مردسالارانه این استثنا را بدین مسیر انداخته و حق دو طرف را به یک طرف منحصر ساخته، از چارچوب این نوشتار بیرون است، اما آنچه که در بحث ما می گنجد آن است که آیا تنها مرد حق دارد به زنِ خود دروغ بگوید یا آنکه زن نیز می تواند چنین رفتاری را در برابر شوهر خود انجام دهد. هر یک از این دو شق، نتایج مختلفی به بار می آورد، ولی قبل از پاسخ به این مسئله ببینیم که برداشت قدما و معاصران از این استثنا چه بوده است.

تفسیرها

تقریبا هیچ یک از عالمان گذشته، در اصل این استثنا و صحت آن تردیدی نکرده اند و پس از مسلّم دانستن آن، به تعیین مراد از آن پرداخته اند. به سخن دیگر اگر دروغ غیر اخلاقی است، چرا در این مورد خاص می توان دروغ گفت و در عین حال کاری غیر اخلاقی انجام نداد و به عبارت دیگر در اینجا چه مسئله ای مجوز دروغگویی است و قبح آن را از میان می برد. در اینجا دو دیدگاه اصلی وجود داشته است.

1. کسانی بر آن بوده اند که عقل، حق اظهار نظر در این عرصه را ندارد و قبح دروغ ذاتی نیست، بلکه شارع آن را حرام دانسته است و خود صلاح دیده که در مواردی آن را مجاز بشمارد، ما را جز پیروی و اطاعت، حقی نیست. از این منظر، دروغ فی نفسه بد نیست بلکه چون دین اسلام آن را حرام شمرده است، پس بد است. همان دینی که این کار را ممنوع دانسته در مواردی به روا بودن آن حکم داده است.

2. دیگرانی بر آن بوده اند که قبح دروغ مسئله ای عقلی است و حتی اگر خداوند نیز آن را غیر اخلاقی اعلام نمی کرد، با فطرت پاک خود پلیدی آن را در می یافتیم. آنان در برابر این پرسش که اگر دروغ به خودیِ خود پلید است، چرا در مواردی مجاز شمرده شده است، پاسخ می دادند که در این موارد، مقصود دروغ صریح نیست، بلکه مراد تعریض و توریه می باشد.

نکته ای که همگان بر آن تأکید کرده اند آن است که دروغ به همسر ـ به هر معنایی باشد ـ نباید حقی را ناحق کند یا موجب سقوط یکی از وظایف زن یا شوهر شود و یا باعث قطع نفقه زن گردد؛ بنابراین دروغ در محدوده تکالیف زن و مرد، جایی ندارد. ابن حجر عسقلانی در این مورد می گوید: «بر این مطلب اتفاق نظر است که مقصود از دروغ میان زن و شوهر، تنها در جایی است که حقی را از آن دو ساقط نکند.» ملا احمد نراقی می گوید: «هر گاه زن، چیزی از شوهر بخواهد که ... بر او واجب نباشد ...» وهبه الزحیلی نیز دروغ را جز در مورد نفقه و مصالح خانوادگی، جایز می شمارد.

باری، برای زیر پا گذاشتن حقوق همسر یا از زیر بار وظایف شانه خالی کردن، نمی توان دروغ گفت. حال ببینیم که اساسا مقصود از دروغ به زن چیست؟

در بیان مقصود از دروغ به زن غالبا دو مطلب را ذکر کرده اند:

الف) مقصود از دروغ، وعده های غیر جدی است.

ب) مقصود از دروغ، ابراز محبت و مبالغه در آن است.

الف) مقصود از دروغ، وعده های غیر جدی است

زندگی خانوادگی همیشه بر وفق مراد طرفین نیست و در موارد بسیاری، مرد از زیر بار تعهداتی که باید به جای آورد یا بهتر است به جای آورد، شانه خالی می کند و همین باعث آشفتگی و به هم ریختگی خانواده می شود. زن نیز گاه توقعاتی بحق و ناحق دارد که خواستار انجام آنها می شود، اما مرد در شرایطی است که نمی تواند آنها را برآورده سازد. حال یا باید سفت و سخت در برابر خواسته های زن خود بایستد و یا با وعده ای دروغین و «چشم» گفتنی خشک و خالی، یک غائله خانوادگی را ختم کند. گِرِهی که با دست می توان گشود با دندان نمی گشایند، بنابراین از باب تسهیل زندگی خانوادگی و برای پیشگیری از مشکلات حل نشدنی، مرد مجاز است به زنِ خود وعده های دروغین بدهد. سیدنعمت اللّه جزائری از یکی از استادان شوخ طبع خود نقل می کند که می گفت: آدم زن دار چشم و پایش از او سخت در رنج هستند، چون که هر گاه بخواهد از خانه بیرون آید، زنش به او می گوید فلان چیز را بخر. او نیز به نشان وعده دادن، دست بر چشم می گذارد؛ اما چون دست خالی باز گردد، زنش از وی می پرسد که آنچه خواستم چرا نیاوردی؟ و او نیز دست بر پایش می کوبد و می گوید یادم رفت و فراموش کردم و ... بدین ترتیب با وعده ای دروغین از یک دعوای خانگی پیشگیری می کند.

 



مرتبه
مرتبه
نظر و تجربه خود را برای دیگران ثبت کنید

تبلیغات ویژه

تجربه مادرانه
شما میتوانید در مورد موضوع زیر بحث و تبادل نظر کنید و در قسمت نظرات تجربه خود را با مادران در میان بگذارید :
موضوع انتخاب شده :
جدا کردن اتاق فرزندان
تجربه خودرا بنویسید
تبلیغات