کودکان و نوجوانان هر جامعهای سنگ بنای آینده آن را تشکیل میدهند، بدیهی است که در جامعه اسلامی توجه به تربیت نسل نو و جوان از اهمیت بهسزایی برخوردار میباشد، چرا که قرار است این نسل در حفظ و پاسداشت معنوی اسلام در آینده کوشا باشد، بیش از یکهزار و 400 سال است که شیعه منتظر ظهور مردی است که تمام جهان را از عدالت خویش لبریز کند، ترویج اندیشه مهدوی از دیرباز در نسلهای متمادی صورت گرفته است و اکنون با توجه به تغییرات روزافزون اطلاعات، به نظر میرسد، باید برای انتقال آموزههای دینی به خصوص مهدوی از روشهای تاثیرگذار برای نسل نو جامعه بهره برد، به همین منظور با حضور آیتالله روحالله قرهی رئیس حوزه علمیه امام مهدی(عج) نشستی را در خبرگزاری فارس برگزار کردیم که مشروح آن در پی میآید:
ضرورت ترسیم الگوی عملی برای نوجوانان برای درک مفهوم انتظار
* کودکان و نوجوانان امروز سنگ بنای جامعه مهدوی هستند، چگونه میتوان آنها را با فرهنگ و منش مهدوی بار آورد تا همواره این موضوع را در نظر داشته باشند که یک موعودی در آینده خواهد آمد که کل سرزمینها را نجات میدهد؟ چگونه به آنها این مفاهیم گفته شود تا نه تنها باور کنند، بلکه آن را از عمق جان درک کنند؟
- ما وقتی به کودک بیان میکنیم، منتظر هستیم، باید به او بگوییم، منتظر چه کسی هستیم؟ یک موقع طرف یک اسم را بیان میکند که به محضر وجود مقدس آقا میخواهیم برسیم، آقا میخواهد بیاید، یک موقع بیان میشود که آن آقا کیست؟ ولو اینکه روایات، ظاهر و شمایل ایشان را فرموده است و از این موارد کم نیست، اگر خوبیها برای کودکان و نوجوانان توضیح داده شود، بعد نمونههای خوبی برای آنها تبیین شود و برای آنها الگو نشان دهیم، به طوری که از اول انسان باید نمونه خوبی داشته باشد، طبعاً کودک و نوجوان آن را درک میکنند.
یک مثال میزنم، فرض کنید یک مدرسه کوچکی را درست کردید و در آن مدرسه بهترین روشهای اسلامی را رعایت کردید و جلوه دادید، بعد به کودک و نوجوان میگویید؛ حالا جامعه را ببین، این مصداقی کوچک است، وقتی حضرت بیاید، کل جامعه مهدوی را این چنین میکند، آن وقت که منتظر است.
اما اگر فقط تبیین کنید و الگو ندهید، این الگو را انسان باید از جایی شروع کند، طبیعی است که فقط به صورت یک داستان، تخیل برای بعضیها باقی خواهد ماند و بعضی دیگر آن حقایق را درک نمیکنند که میشود، جامعهای به وجود بیاید، همان طور که در روایات اشاره شده است؛ وقتی حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجهالشریف میآیند زکات دهنده است، اما زکات گیرندهای نیست، خوب این چیست؟
وقتی بیان کردید و در این جامعه کوچک مصداق و الگو دادید، توانستید با عدالت حقیقی مال رو به وجود بیاورید که دیگران هم استفاده کنند و بدانند که کسی که «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ» (تفاخر به بیشتر داشتن شما را غافل داشت) است و آن کسی که «الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ»؛ «که مالى گرد آورد و برشمردش»، فقط حساب بانکی خودش را فهمید ـ که کار خوبی نیست ـ وقتی در جامعه کوچک نشان دهید که تقسیم ثروت به درستی نسبت به انجام کار افراد صورت میگیرد، نه مانند آنچه که منافقین و تودهایها میگفتند که همه یکسان باشند، نه خیر! نسبت به کار افراد، منتها تقسیم عادلانه مهم است، این گونه نباشد که بنده کار نکنم، یک حقوقی بگیرم در اندازه کسی که تلاش و کار کرده است.
بنابراین نسبت به کار افراد تقسیم ثروت صحیح و طبیعی است که دیگر تکاثر نیست، از طرفی بیان میشود که مالیات دهنده و زکات دهنده اگر باشد، زکات گیرندهای نیست، خوب این کجا به وجود میآید، اینکه ما بستری را به عنوان بستر اخلاق درست کنیم که فرد بداند جمعآوری مال، مناسبش نیست، در قالب دیگر روایات داریم که جمع آوری مال مناسب نیست، طبعاً به دنبال جمعآوری نمیرود، اینکه خودش به این رشد رسید، انسانهای دیگر را به رشد میرساند، آن هم در بستر اخلاق ایجاد میشود.
یک مثال بزنم، در روایات داریم که در زمان ظهور از یمن تا شامات- فلسطین اشغالی، اردن و سوریه- اگر دختر جوان و زیبارویی تنها به مسافرت برود، هیچ احدی به او نگاه چپ نمیکند، چرا که در بحث اخلاقی رشد کرده است، میفهمد که اگر به دختر زیبارو نگاه کند، از مقام انسانیت او را به پایین میکشند و در چنین جامعهای خود انسانها رشد میکنند.
الگوی عملی از گذشته و آینده به آنها بدهیم که پیامبر و ائمه معصومین علیهمالسلام این گونه بودند، اکنون نیز شما میتوانید در یک مدرسه نوجوان و جوان را امیدوار به آینده کنید که کسی میآید همه دنیا و تمام جامعه بشری را این گونه میکند، آن وقت است که مشتاق خواهد بود.
دوری از حب دنیا شرط لازم برای الگوی عملی عرفان است/ یادگیری پله پلهای عرفان
* در این میان افرادی مشتاق هستند و افرادی هم با مذهب میانه خوبی ندارند که حساب آنها جداست. عدهای نیز به مبانی دین پایبندند اما گرفتار آسیبها شدهاند و جذب شبهعرفانها شدهاند. چه راهکار و پیشنهادی برای این جوان دارید که به درستی در مسیر قرار گیرد و جذب شود؟
- یک موقعی ما به واسطه میخواهیم بعضیها به عرفان کاذب و دورغین مبتلا نشوند، چون بلد نیستیم الگو بدهیم، به جای اینکه مسئله را حل کنیم، صورت مسئله را پاک میکنیم، در مورد کسانی که این راه را رفتند و شاخصههای آنان باید تحقیق کرد، اینکه در سرتاسر زندگیشان به دنیا وابستهاند، به حب دنیا وابستهاند، ببینید چه فتنهای عامل شد که بعضیها به راههایی کشیده شوند و آن حب دنیایی است.
کسانی که حب دنیا را ندارند، واقعاً مردم را به سمت خدا راهنمایی میکنند، این افراد را معرفی کنیم و به عنوان الگوی عملی در اختیار جوان قرار دهیم به سمت عرفانهای کاذب نمیروند، چرا؟! چون مسائلی را دیدند که آنها را نمیشود انکار کرد، چون خواسته و ناخواسته دنبال فطرت الهی خودش است، قرآن کریم میفرماید: «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»، نفرمود فطر المؤمن، فطر المسلم، فرمود فطر الناس، یعنی مردم فطرتشان الهی است، چه کسی وارد باشد که فطرت الهی را شکوفا کند؟ آن که خود عامل است؛ یعنی انبیا و حضرات معصومین خود عاملند، عارفان حقیقی و متخلق به اخلاق خودشان عاملند، اینها الگوهای عملی را در اختیار انسان قرار دهند و بعد ببینید به کجا کشیده میشود، جوان حاضر است که حتی جانش را در راه دین و اولیا فدا کند و به این ترتیب به سوی الگوی عملی میرود.
اما اگر خواستید صورت مسئله را پاک کنید، خواسته یا ناخواسته به سمت عرفان کاذب میرود.
قطاعالطریق چه کسانی هستند؟ روایت میفرماید «علمایی که انسان را دعوت به دنیا میکنند». آنهایی که ما را به سمت دنیا میبرند، کشتیشان مشخص است و اینها الگو نیست، وقتی الگو حقیقی را مانند آیت الله ملا هاشمی، آیت الله بهجت و آیت الله قندهاری معرفی کنید و جوان با آنها آشنا شود، آنگاه جوانها به این سمت و سو جذب میشوند. آنگاه دنیا چقدر زیبا میشود که واقعاً مخلصین عالم به کجا میرسند و از آن طرف همه چیز را میفهمند، آن قدر دقیق هستند.
یک ماجرای از مرحوم آیت الله قندهاری برایتان نقل کنم. ایشان زندگی سادهای داشت، آن وقت که روضه در بیت ایشان برگزار میشد، چای و قند را دیگران میآوردند، همان شب که اضافه میآمد، میگفتند: اینها را برگردانید!
خدا میگوید که اولیای الهی ما میفهمند، اگر خوبان عالم را به مردم معرفی کردید که طبعاً مردم به دنبال اینها هستند و دیگر به دنبال عرفانهای کاذب نمیروند، چرا که الگوی عملی میخواهند، جالب اینجاست که الگوی عملی در زمان حال پیدا میشود، این در حالی است که برخی تصور میکنند که آنها رویا هستند، چون ندیده است! خیلی از عرفانهای باطنی را قبول نمیکند، حق هم دارد، چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان.
فرض کنید در 400 یا 300 سال پیش میگفتند که اگر پارههای آهن به هم وصل شود، بعد میتوانید به آسمان بروید، میگفتند که این آقا چون درس زیاد خوانده است قاطی کرده است! اما این معما اکنون حل شده است و هواپیما در آسمان پرواز میکند، اگر زمانی گفته میشد که «یاتى زمان على الناس یرى من فى المشرق من فى المغرب و من فى المغرب یرى من فى المشرق»، یعنی زمانى خواهد آمد که ساکنین مشرق ، افراد مستقرّ در مغرب را خواهند دید و بر عکس. در آن دوران گاهی باور برخی از مسائل برای انسان ممکن نبود، اما باور نکردن دلالت بر نبودن نیست، در قالب عرفانی همین مسائل هم حل شده است. کما اینکه اکنون به مدد رسانهها و ماهوارهها این مورد ممکن شده است.
این الگوهای عملی که متخلق به اخلاق هستند، آرام آرام ما را به بالا میکشند، یک نکتهای را وقتی 20 سال پیش اولین بار شنیدم، تعجب کردم، «طیالارض» را شنیده بودم اما «طیالسماء» را نه؟ پرسیدم که طیالسما کار ما نیست، چیزهایی که میگویند از کرهای به کره دیگر رفتن، امکان ندارد، گفتند: خود قرآن فرموده است که در شب معراج پیامبر «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ» که طیالسما کرده است.
انسان که در جلسه اول نمیتواند همه عرفان را عملی یاد بگیرد، مانند کسی که کلاس اول است و بخواهد جبر را یاد بگیرد، در حالی که اعداد را نمیفهمد، او تازه خط کشی را یاد گرفته است، از هندسه، فیثاغورث و جبر صحبت میکنید، منتها اولین گام خیلی مهم است برای اینکه انسان متخلق به اخلاق الهی شود، آن طوری که دشمن نمیخواهد.
ماهوارهها فیلمی را درست میکنند که جوانان را به انحراف بکشند، انسان وقتی میشنود، مغزش صوت میکشد، یک مجتمع آپارتمانی را نشان میدهد که اعوذبالله که همسر انسان در آغوش یک شخص دیگری است، یعنی گناه محض را طبیعی جلوه میدهند، لذا اگر اخلاق و الگوهای عملی باشد، به دنبال عرفان کاذب کشیده نمیشود، الگو عملی را نشان دهید، الگویی را ترسیم کنید که وقتی الگو را دیدند، آرام آرام جذب شوند.
گام به گام به سوی خدا برویم/ راضی به رضای خدا در سیره مخلصین الهی
* در این موضوع احتمال دارد آسیبی وجود داشته باشد، اولاً همه دارای ظرفیت وجودی برای درک آن الگو نیستند و قطعاً همگان نمیتوانند به آن برسند، یا کسی دوست دارد که به آن درجات بالا برسد، ولی در نهایت نرسد و ناامید شود یا دعایش مستجاب نشود، یا انتظار دارد حداقل یکبار امام زمانش را ببیند، چگونه میشود که این آسیبها را برطرف کرد؟
- الحمدلله میدانیم که «لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا»، معنی که از این آیه میکنند، خیلی جالب است، این بدین معنی نیست که من و شما چون نمیتوانیم، پس بنشینیم؛ یعنی در حد وسعی که داریم برویم گریه کنیم، دوم اینکه ما بیایم بگوییم هیچ کس امیرالمؤمنین نمیشود، اندازهها متفاوت است، یک گام به سمت ایشان برداریم، همین گام برداشتن به این سمت، خدا از ما میپذیرد، البته باید بخواهید، اگر رسیدیم فمراد المطلوب، اما اگر نرسیدیم، هر جایی که رسیدیم کفایت میکند، منتها باید تلاش کرد و خداوند همین حد را خواسته که حرکت کنیم و الا همه مولی المولی نمیشوند، ولی اگر شد که به آنجا برسیم از محبت خدا بوده است.
امام موسی بن جعفر علیهالسلام میفرمایند: «طوبی لشیعتنا،المتمسکین بحبلنا فی غیبة قائمنا،الثابتین علی موالاتنا والبرائة من اعدائنا،اولئک منا ونحن منهم،قد رضوا بنا ائمة و رضینا بهم شیعة، فطوبی لهم ،ثم طوبی لهم و هم والله معنا فی درجاتنا یوم القیامه»؛ «خوشا به حال شیعیان ما که در دوران غیبت قائم (عج) ما، به رشته ولایت ما چنگ میزنند، بر ولایت و دوستی ما و همچنین برائت و بیزاری از دشمنان ما، ثابت میمانند، آنها از ما و ما از ایشان هستیم، آنها به امامت ما خشنود و ما از شیعه بودن آنها خرسندیم، پس خوشا به حال آنها و واقعاً خوشا به حال آنها، به خدا سوگند آنها فردای قیامت با ما و در درجات ما هستند»، یعنی اینجا ملاک حرکت است و همینکه حرکت کردید تمام شد.
در بحث اخلاص، مخلصین عالم نگاه نمیکنند که خدا چه چیزی به آنها میدهد، بله فقط میگویند خدا از ما راضی باشد، هر کسی که بگوید خدا به من چه چیزی میدهد یعنی با خدا معامله میکند. آنها به خداوند میگویند «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً»، مثل عاشقی که ساعتها امکان دارد پشت شیشه بیاستد و طرف او را نگاه کند، یا یک برنامه از شبکه پخش شود و ساعتها نگاه کند و چیزی نخواهد، آن کسی که خدا را بخواهد، به دنبال من وجودی نمیرود، میگوید خودت را میخواهم، میخواهم تو را نگاه کنم، نوجوان شهید اصفهانی قرار بود به دیدن امام برود، همان موقع اعلام میکنند که جبهه نیرو میخواهد و به جبهه میرود، در وصیتنامهاش نوشته بود من امام را ندیدم با اینکه گفته بودند برای دیدن امام بروم، ولی من مرام امام میخواستم و اینکه از من راضی باشد، دیدن من با امام بماند برای روز قیامت؛ یعنی امام از من چی میخواهد و من آن را بخواهم.
همان طور که گفته شد، حرکت گام به گام است، قرار نیست آن که حضرت حجت را دوست داشته باشد به آن درجه برسد، باید آرام آرام تشبیه کرد، مثل آن میماند که دوران لیسانس یا فوق لیسانس را بخواهید در یک جلسه بگویید، نمیشود، خود اولیای الهی بلد هستند که چگونه آرام آرام دست ما را بگیرند و جلو ببرند.